کد قالب کانون امام حسين و دعوت شيعيان عراق

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2151
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 2182
بازدید ماه : 16465
بازدید کل : 43220
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 6 مرداد 1402

عکس نوشته محرم

تبعيد، روش ديگري در مبارزه با مخالفان

روش ديگر معاويه براي مبارزه با مخالفان طرح ولايت عهدي و جانشيني يزيد، تبعيد بود. او بزرگاني از اهل آن زمان را كه با طرح مذكور مخالف بودند، به نقاطي دور تبعيد كرد تا نتوانند مانع طرح او شوند. از آن جمله پسر عثمان، سعيد بن عثمان عفّان است.

ابن عساكر در اين زمينه مي نويسد: مردم مدينه بر اين باور بودند كه بعد از معاويه، سعيد بن عثمان خليفه است. او نزد قوم خود و بني اميه و پيروانش چنين موقعيتي داشت. اين باور و اعتقاد در نزد مردم، تمام و قطعي بود و هرگز با اين عقيده نوبت به يزيد نمي رسيد تا جايي اين معنا را به نظم در آوردند و در بين عموم مردم مشهور شده بود:

واللّه لا ينالها يزيدحتّي ينال هامه الحديد

إنّ الأمير بعده سعيد;1

به خدا سوگند! يزيد به حكومت نخواهد رسيد و اگر در اين فكر باشد،

به قتل خواهد رسيد. فرمان رواي بعد از او (معاويه) سعيد است.

ابن كثير در اين باره در البداية والنهايه مي نويسد:

روزي سعيد بر معاويه وارد شد و به او گفت: شنيده ام تو مي خواهي يزيد را به جانشيني معرفي كني.

معاويه پاسخ داد: آري!

سعيد گفت: تو همواره مورد عنايت پدرم بودي و به بركت خون خواهي پدر من به اين مقام رسيده اي. با اين حال، تو فرزند خود را بر من مقدّم مي نمايي، در حالي كه من از يزيد هم از جهت پدر و مادر و هم از جهات شخصي بر اين امر سزاوارترم.

اگر از جهت پدر بسنجي، پدر من عثمان و پدر يزيد، معاويه است و اگر از جهت مادر باشد، مادر يزيد، نصراني بوده و تربيت يزيد، نصراني است.

معاويه در پاسخ او چنين گفت:

أمّا ما ذكرت من إحسان أبيك إليّ فإنّه أمر لا ينكر، وأمّا كون أبيك خيراً من أبيه فحق واُمّك كلبية فهي خير منها. وأمّا كونك خيراً منه فواللّه لو ملئت إلي الغوطة رجالاً مثلك لكان يزيد أحبّ إليّ منكم كلّكم;2

آري، پدرت به من خوبي كرده است، پدر تو از پدر يزيد بهتر است، مادر تو از مادر او بهتر است، همه اين ها را نمي توان انكار كرد، ولي اين كه خودت از يزيد بهتر باشي، نه به خدا سوگند! اگر همه شهر دمشق (كه فضاي وسيعي بود) از مرداني مثل تو پر شود، نزد من، يزيد از همه آن ها عزيزتر است.

سرانجام معاويه به آقازاده عثمان كه نزد اهل مدينه عزيز و محترم بود، پيش نهاد مي دهد كه بهتر است به خراسان بروي و والي آن

جا شوي.3

او مي خواست پسر عثمان به خراسان برود تا از مركز حكومت به دور باشد و شرّي براي يزيد و معاويه در پي نياورد.

سرانجام آن گاه كه سعيد به خراسان رفت، از جانب حكومت معاويه، غلامان و اطرافيان او را تحريك كردند كه سعيد را به قتل برسانند و بعد به دليل اين كه سرّ و راز قتل سعيد مخفي بماند، به آن غلامان دستور دادند كه هم ديگر را بكشند، آنان بعد از كشتن سعيد به جان هم افتادند و هم ديگر را كشتند، به طوري كه كسي ديگر از آنان باقي نماند(!)4 1 . تاريخ مدينة دمشق: 21 / 223.

2 . البداية والنهايه: 8 / 80 .

3 . وفيات الاعيان: 5 / 389 _ 390.

4 . تاريخ يعقوبي: 2 / 237، انساب الاشراف: 2514.

 

خريداري بزرگان با پول

خريداري بزرگان با پول

معاويه براي اثبات ولايت يزيد روش سومي را برگزيد. او در اين روش عدّه اي از بزرگان مخالف را با دادن پول و يا حق السكوت دادن خريد. پيش تر گذشت كه معاويه براي عبدالرحمان فرزند ابوبكر، صد هزار درهم فرستاد، ولي او گفت: من دينم را به دنيا نمي فروشم.

در اجراي اين طرح معاويه به والي كوفه مغيرة بن شعبه دستور داد عدّه اي از اهل كوفه را به شام بفرستد تا آنان از معاويه، جانشيني يزيد را درخواست كنند(!) به تعبيري، بگويند كه مردم ولايت عهدي يزيد را خواستارند.

مغيره چهل نفر را برگزيد و به شام فرستاد. آنان در سخنراني معاويه شركت كردند و به او گفتند: اي آقا! چرا معطل مي كني؟ براي چه مردم را در انتظار مي گذاري؟! اي معاويه!

ما از آينده خبر نداريم و نمي دانيم چه خواهد شد؟ مصلحت اين است كه يزيد را به جانشيني خود معرفي كني...(!)

معاويه در پاسخ گفت: عجب! درخواست شما اين است؟ باشد، پس شما صبر كنيد! من فكر كنم و بعد اعلام مي نمايم(!)

سركرده اين گروه عروه پسر مغيرة بن شعبه بود.

فردي به او گفت: پدر تو دين اين گروه را به چه مبلغي خريد؟

عروه پاسخ داد: سي هزار درهم.

گفت: عجب! دين آنان خيلي ارزان بود(!)1

1 . تاريخ مدينة دمشق: 40 / 298، الكامل في التاريخ: 3 / 350.

 

عبداللّه بن عمر و سكوت او

عبداللّه بن عمر و سكوت او

تنها كسي كه همراهي او فوايد فراواني براي يزيد و معاويه و از طرفي ضررهاي بسياري براي اسلام و جامعه مسلمانان داشته، عبداللّه بن عمر است. او نيز از مخالفان طرح ولايت عهدي يزيد بوده كه با گرفتن پول سكوت كرد و سكوت او آثار فراواني داشت; چرا كه عبداللّه به ظاهر مردي مقدس بود و براي جامعه آن روز و مردم آن ديار الگو و نمونه بود و افزون بر آن، به دليل پدرش نيز به او احترام مي گزاردند. او براي سكوت خود صد هزار درهم گرفت و تا آخرين لحظه با سكوتش طرح و برنامه معاويه را تأييد كرد.1 1 . فتح الباري: 13 / 60.

 

منذر بن زبير و سكوت ناپايدار او

منذر بن زبير و سكوت ناپايدار او

منذر، از فرزندانِ زبير است. او نيز از مخالفان ولايت عهدي يزيد بود، وي صد هزار درهم گرفت و سكوت كرد، ولي اين سكوت خيلي دوام نداشت; چرا كه او به مردم مي گفت:

إنّه قد أجازني بمائة ألف، ولا يمنعني ما صنع بي أن أخبركم خبره، واللّه إنّه ليشرب الخمر، واللّه إنّه ليسكر حتّي يدع الصلاة;1

يزيد صد هزار درهم براي من فرستاد، ولي اين باعث نمي شود كه من حقيقت را بيان نكنم. به خدا سوگند! او شراب مي خورد و اهل نماز نيست.

منذر پول را گرفت، ولي حقيقت را نيز گفت! امّا سر و صدا و مخالفتي با يزيد نداشت.

آن چه گذشت، برخي از برنامه هاي معاويه براي رياست يزيد و ولايت عهدي او در حجاز و شام بود تا مخالفان را به هر ترتيبي سركوب كند و آنان مانع اجراي طرح او نشوند.

1 . تاريخ طبري: 4 / 368.

 

فعاليت هاي معاويه و واليان او در كوفه

فعاليت هاي معاويه و واليان او در كوفه

واليان كوفه از ابتداي رياست معاويه تا هنگام مرگ او شش نفر بودند. نكته جالب توجّه اين كه اين شش نفر يا از دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام، يا از بني اميه و يا از نزديك ترين افراد به معاويه بودند و همه آنان به نوعي با اهل بيت عليهم السلام دشمني داشتند.

مغيرة بن شعبه،1 زياد بن ابيه، عبداللّه بن خالد بن اسيد،2 ضحاك بن قيس،3 عبدالرحمان بن امّ حكم4 و نعمان بن بشير5 افرادي هستند كه معاويه آنان را به ولايت عهدي و استان داري كوفه برگزيده است. 1 . از دشمنان معروف اهل بيت عليهم السلام.

2 . از بنواميه و داماد عثمان بن عفّان.

3 . او فرمانده اهل شام در جنگ صفّين و رئيس پليس شهر شام بود. همين شخص به جنازه معاويه نماز خواند; چرا كه يزيد در آن زمان براي عياشي و تفريح به خارج شهر رفته بود. ضحّاك بن قيس شهر را بعد از معاويه به خوبي كنترل كرد تا يزيد برگردد، او از نزديك ترين افراد به خاندان معاويه بود.

4 . اُمّ حكم خواهر معاويه و دختر ابوسفيان است; همان كسي است كه طبق روايتي، امام صادق عليه السلامهمواره بعد از نماز، او و جمعي ديگر را لعن مي كردند.

5 . نعمان از دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام است. او پسر بشير است و بشير كسي است كه در ماجراي سقيفه بني ساعده بين انصار اختلاف انداخت و از ابوبكر طرفداري كرد.

نعمان از جمله كساني است كه قبل از حادثه كربلا و بعد

از آن يعني بردن اسيران به شام در تمام مراحل همراه يزيد بود. نقش او در جريان حضرت مسلم عليه السلام و حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را به زودي بيان خواهيم كرد.

 

دوران معاويه و رفتار واليان او

دوران معاويه و رفتار واليان او

درباره عبدالرحمان فرزندِ خواهر معاويه، داستاني وجود دارد كه وضعيت فرمان روايان مسلمين در آن زمان را نشان مي دهد; هر چند كه با موضوع بحث ارتباط چنداني ندارد.

ابوالفرج ابن جوزي مي نويسد: روزي جواني از اعراب در حالي كه خيلي ناراحت بود، بر معاويه وارد شد. وقتي نوبت به او رسيد، معاويه از او سؤال كرد: چه شده است؟

گفت: من جواني از اهل كوفه، از فلان قبيله هستم كه چندي پيش با دختر عمويم ازدواج كرده ام. از مال دنيا چند گوسفند و شتر داشتم كه به مرور آن ها را فروخته ام و دستم خالي شده و كار به جايي رسيده كه عمويم به جهت فقر، دخترش را به خانه خود برده است.

من به نزد والي شهر عبدالرحمان بن ام حكم رفتم و از اين ماجرا شكايت كردم.

عبدالرحمان، عمو و دخترش را احضار كرد. وقتي به حضور او آمدند و در آن ميان، چشم عبدالرحمان به همسرم افتاد و زيبايي او را ديد، به عمويم ده هزار درهم داد و با همسرم ازدواج نمود و مرا رهسپار زندان كرد و دستور داد تا مرا به قدري شكنجه كنند كه من به طلاق همسرم رضايت دهم.

البته پيش از طلاق، آن دختر را به خانه اش برد...(!) و طلاق اين جوان نيز در زندان بر اثر شكنجه بود...(!)

وقتي معاويه اين شكوائيه را شنيد، خيلي ناراحت شد و نامه

اي شديداللحن به عبدالرحمان نوشت و پيكي فرستاد تا نامه را به دست عبدالرحمان برساند و دستور داد كه اين زن را بايد طلاق دهد و به شوهرش برگرداند.

وقتي نامه به عبدالرحمان رسيد، آهي كشيد و گفت: اي كاش معاويه يك سال به من فرصت مي داد تا من با اين زن باشم و بعد مرا به قتل مي رسانيد.

پيك معاويه به عبدالرحمان اصرار مي كند كه همين الان بايد او را طلاق دهد. عبدالرحمان به ناچار آن زن را طلاق مي دهد.

عبدالرحمان اين زن را همراه پيك به شام فرستاد. وقتي فرستاده معاويه اين زن را ديد، به خود گفت: حيف است كه اين زن براي اين جوان باشد; اين خانم بايد براي معاويه باشد(!)

وقتي آن دو به شام رسيدند و بر معاويه وارد شدند، همين كه چشم معاويه به اين دختر افتاد، دختر را با كمال و جمالي يافت كه به راحتي از او نمي توانست چشم بپوشد(!)

معاويه به آن جوان رو كرد و گفت: اي جوان! بيا و از اين زن دست بردار!

جوان گفت: به شرطي كه سرم را از تنم جدا كني(!)

معاويه به شدّت از اين حرف ناراحت شد و به آن زن رو كرد و گفت: اي زن! تو اختيار داري كه بين من و اين جوان هر كدام را كه مي خواهي انتخاب كني.

آن زن به معاويه پاسخ داد: من در پي زر و زيور دنيا نيستم و همين جوان را مي خواهم.

معاويه به آن جوان رو كرد و گفت:

خذها لا بارك اللّه لك فيها;1

بگير اين زن را و خدا اين زن را بر تو مبارك نگرداند(!) 1 .

المنتظم: 5 / 292.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم