کد قالب کانون شناخت منافق

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 582
بازدید دیروز : 1158
بازدید هفته : 1808
بازدید ماه : 16091
بازدید کل : 42846
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 تير 1402

شناخت منافقان

درس 3: شناخت منافق

تفسیر قرآن برای جوانان » درس 3: شناخت منافق

 «8» وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوِمِ الاَْخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ

 

 ترجمه: گروهی از مردم می گویند: «ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم»، در حالیکه ایمان ندارند.

 قرآن، که کتاب هدایت است، ویژگی های مؤمنان، کافران و منافقان را برای ما بیان می دارد، تا هم خود را بشناسیم که از کدام گروه هستیم، و هم دیگران را بشناسیم تا برخورد مناسبی با افراد جامعه داشته باشیم.

 از آغاز سوره بقره تا اینجا، چهار آیه، مؤمنان را و دو آیه کافران را معرفی کرده است. این آیه و آیات بعد که سیزده آیه می شود، گروه سومی را مطرح می کند که نه نورانیت گروه اول را دارند، و نه جسارت و صراحت گروه دوم را. نه در دل ایمان دارند و نه به زبان، اظهار کفر. اینان، منافقان ترسویی هستند که کفر درونی خود را پنهان می کنند و در ظاهر ادعای اسلام دارند.

 پس از آنکه پیامبر اسلام از مکهّ به مدینه، هچرت نمود و مشرکان در جنگ بدر شکستِ سختی از مسلمانان

خوردند، برخی از مردم مکّه و مدینه، با آنکه در دل به اسلام، اعتقادی نداشتند اما برای حفظ جان و مال خود و یا رسیدن به موقعیت و مقامی در میان مسلمانان، به ظاهر ادعای اسلام کردند و خود را همرنگ دیگران ساختند. روشن است که آنها، افرادی ترسو بودند که این شهامت و صراحت را نداشتند همانند دیگر کفّار،

کفر خود را اظهار دارند تا صفوف آنها از مؤمنان جدا گردد.

 البته نفاق و دورویی، پدیده ای است که همه انقلاب ها با آن روبرو هستند و نباید تصور کرد همه کسانی که اظهار ایمان و همراهی و همگامی می کنند، در دل نیز چنین تعهدی دارند. چه بسا افرادی که ظاهری اسلامی دارند اما در باطن به اسلام ضربه می زنند.

 از این آیه می آموزیم که:

 ایمان، امری قلبی است، نه زبانی. پس برای شناخت افراد، تنها به اظهارات آنها اکتفا نکنیم.

 

 «9» یُخَدِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخْدَعُونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ

 

 ترجمه: آنان با خدا و مؤمنان، نیرنگ می کنند. در حالیکه جز خودشان، کسی را فریب نمی دهند، ولی نمی فهمند.

 منافقان، گمان می کنند افرادی زرنگ و زیرک هستند ومی توانند خدایِ مؤمنان را فریب داده و از امتیازات مسلمانان برخوردار شوند، تا در وقت مناسب، ضربه خود را به اسلام بزنند.

 در حالیکه خداوند از کفر باطن آنها آگاه است و نفاق و دورویی آنان را می داند و در مواقع حسّاس آنان را رسوا ساخته و چهره زشت آنها را برای مؤمنان افشا می کند.

 آری بیماری که به پزشک مراجعه می کند، اگر به دستورات او عمل نکند، ولی به دروغ به پزشک بگوید داروهای شمارا مصرف کرده ام، به گمانِ خودش پزشک را فریب داده، در حالیکه جز فریب خود، کار دیگری نکرده و فریبِ پزشک در واقع فریبِ خود است. این چند چهرگانِ بیمار نیز، که گمان می کنند خدا را فریب داده اند، کسی جز خودشان را فریب نمی دهند.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- منافق فریبکار است. مراقب باشیم که فریب ظاهر افراد را نخوریم.

 2- خود بدنبال فریب دیگران نباشیم، زیرا قرآن می گوید، آثار نیرنگ به صاحب نیرنگ بازمی گردد.

 3- برخورد اسلام با منافق همانند برخورد منافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام می آورد، اسلام نیز او را در

ظاهر مسلمان می شناسد. او در دل ایمان ندارد، خداوند هم در قیامت او را همچون کفّار کیفر می دهد.

 4- منافق خود را زرنگ و باهوش می داند در حالیکه بسیار بی شعور است، زیرا نمی داند که طرف او خدایی است که از اسرار و درون همه آگاه است.

  «10» فِی قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ

  ترجمه: در دل های آن منافقان، بیماری است که خداوند بیماری آنان را بیفزاید و برای آنها به خاطر دروغگویی شان، عذابی دردناک است.

 از نظر قرآن، روح انسان همچون جسم او، گاه دچار بیماری هایی می گردد که اگر درمان نشود، گسترش یافته و رشد می کند تا جائی که انسانیتِ انسان را هلاک می سازد.

 نفاق از خطرناک ترین بیماری های روحی است که زمینه را برای بروز بیماری های دیگر روحی، همچون بخل، حسد و طمع فراهم می کند.

 انسان سالم یک چهره بیشتر ندارد و میان فکر و عمل او هماهنگی کامل است. زبانش آنچه را در دل دارد می گوید و رفتارش با عقایدش مطابقت دارد. اما اگر غیر از این شد، روح بیمار شده و دچار انحراف گردیده است.

 لاشه مرداری که در آب افتاده و بوی نامطبوع می دهد، هرچه بارانِ پاک برآن ببارد، به جای آنکه آلودگی اش برطرف شود، بیشتر می گردد.

 آری، نفاق همچون مرداری است که اگر در روح و دل انسان باقی بماند، باعث می شود تا منافق به جای تسلیم شدن در برابر دستوراتی که از طرف خداوند نازل شده، دست به ریاکاری بزند و پلیدی نفاق او بیشتر آشکار گردد و بدین گونه بیماری نفاقش افزایش یابد.

 «نفاق»، معنای وسیعی دارد، و هرگونه دوگانگی میان گفتار و عمل، و ظاهر و باطن را شامل می شود. لذا افراد مؤمن نیز ممکن است گاهی دچار آن شوند. چنانکه ریا و تظاهر در انجام عبادت، یعنی کار را برای غیر خدا انجام دادن، نوعی نفاق است.

 پیامبر گرامی اسلام می فرماید: سه صفت است که در هرکس باشد منافق است، هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند؛ کسی که در امانت خیانت کند، کسی که به هنگام سخن گفتن دروغ بگوید وکسی که وعده بدهد ولی عمل نکند.

  از این آیه می آموزیم که:

 1- نفاق، بیماری روحی است و منافق همچون فرد بیمار، نه سالم است و نه مرده، نه مؤمن است و نه کافر.

 2- نفاق، رشدی سرطانی و فراگیر دارد که اگر درمان نشود همه ابعاد وجودی انسان را فرامی گیرد.

 3- سرچشمه نفاق، دروغ است و دروغگویی شیوه معمول منافقان می باشد.

 

 «11» وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِی الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ

 «12» أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمِفْسِدُونَ وَلَکِن لَّا یَشْعُرُونَ

 

 ترجمه: هرگاه به منافقان گفته شود: «در زمین فساد نکنید»، می گویند: «همانا ما فقط اصلاحگریم»

 آگاه باشید که آنان اهل فسادند ولی نمی فهمند.

 نفاق، یک بیماری مُسری و واگیردار است که اگر جلوی آن گرفته نشود، افراد زیادی از جامعه را مبتلا ساخته و تملّق و چاپلوسی، و ریاکاری و دورویی، جامعه را به فساد می کشاند.

 از آنجا که منافق، خود اهل عمل به دستورات دینی نیست، می خواهد که دیگر مؤمنان نیز مثل او باشند، لذا دائماً

با مسخره کردنِ دستورات خدا، مردم را نسبت به انجام وظایفشان، سست و بی اعتنا می سازد.

 قرآن نمونه هایی از این رفتار زشت منافقان را در سوره های توبه و منافقین بیان می دارد که چگونه به هنگام جهاد با دشمنان اسلام، از جنگ فرار می کردند و باعث تضعیف روحیه مجاهدان می شدند، و یا در هنگام انفاق و کمک های مالی، مؤمنان را مسخره می کردند که این مقدارِ کم، چه ارزشی دارد؟

 با آنکه نفاق منشأ همه گونه فساد در جامعه است، اما منافق که از دیدن حقایق کور شده، فسادِ خود را، اصلاح می داند. زیرا درنظر او امری چون سازش با دشمن و جلوگیری از خون ریزی به صلاح جامعه است، پس باید جلوی جنگ و پیامدهای آن گرفته شود، گرچه این کار سبب تضعیف دین و مؤمنان گردد!

 از این آیه می آموزیم که:

 1- آثار نفاق، تنها فردی نیست، بلکه جامعه را نیز به فساد می کشاند.

 2- از نشانه های نفاق، خودستایی و خودبرتربینی است، آنها می گویند: فقط ما اهل صلاح و اصلاح هستیم، نه دیگران.

 3- نفاق، اگر در دل رسوخ کند، جلوی درک و شعور صحیح انسان را می گیرد و حقایق را وارونه می بیند.

 4- مؤمنان باید به شعارهای زیبا، اما توخالیِ منافقان، آشنا و آگاه باشند تا فریب آنها را نخورند.

 5- آن زرنگی و زیرکی که در مسیر حق و صلاح جامعه نباشد، بی شعوری و نفهمی است.

 

 «13» وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَآ ءَامَنَ السُّفَهَآءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُ وَلَکِن لَّا یَعْلَمُونَ

 

 ترجمه: و هرگاه به منافقان گفته شود: «شما نیز همانند مردم، ایمان بیاورید»، (با حالتی از تکبر و غرور) می گویند: «آیا ما نیز همانند ساده اندیشان و کوته فکران ایمان بیاوریم؟»، آگاه باشید که آنان خودشان کوته فکر و سبک مغزند، ولی نمی دانند.

 منافقان، خود را افرادی عاقل، هوشیار و زیرک می پندارند و مؤمنان را افرادی زودباور، سفیه و ساده لوح می شمرند.

 لذا وقتی به آنها گفته می شود چرا همچون توده مردم ایمان نمی آورید، در پاسخ، مردم را که در تمام صحنه ها و سختی ها، یار و یاور رهبرشان بوده اند، به سفاهت متهم می کنند.

 قرآن در پاسخ آنها می گوید: شما که مؤمنان را سفیه می شمرید، خود در سفاهت واقعی هستید، ولی مشکل آنجاست که از سفاهت خود، بی خبرید و بدتر از نادانی، بی خبری از نادانی است، که انسان گمان کند خودش همه چیز را می فهمد و دیگران هیچ نمی فهمند.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- تحقیر مؤمنان، از شیوه های منافقان است که خود را بهتر و برتر از دیگران می دانند.

 2- با متکبر باید مثل خودش رفتار کرد. آن کس که توده مردم مؤمن را تحقیر می کند، باید در جامعه تحقیر شود تا غرور و تکبّر او شکسته شود.

 3- تحقیر و تمسخر دیگران، کاری سفیهانه است. خردمند با منطق سخن می گوید و سفیه با تمسخر و استهزاء.

 

 «14» وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَی شَیَطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ

 

 ترجمه: منافقان، هرگاه با اهل ایمان ملاقات کنند، می گویند: «ما (نیز همانند شما) ایمان داریم»، ولی هرگاه با شیطان صفتانِ (همفکرِ) خود خلوت کنند، می گویند: «ما با شما هستیم، ما فقط مسخره کننده (اهل ایمان) هستیم»

 از دیگر آثار و نشانه های نفاق آن است که منافق، یک شخصیتِ مستقل و پایدار ندارد. در هر محیطی، رنگ آن محیط را به خود گرفته و همرنگ آنان می گردد. وقتی در جمع مؤمنان قرار می گیرد اظهار ایمان می کند، اما وقتی در میان دشمنان قرار می گیرد با آنان هم صدا شده و علیه مؤمنان سخن می گوید و آنان را مسخره می کند.

 این آیات به ما هشدار می دهد که فریب ظاهر افراد را نخورید و هرکس را که ادعای ایمان کرد، مؤمن نپندارید، بلکه ببینید با چه کسانی رفت و آمد می کند و دوستان او چه کسانی هستند. نمی توان پذیرفت کسی مؤمن باشد ولی با دشمنان دین و رهبر، دوست و رفیق باشد. ایمان، با سازش با دشمنان دین نمی سازد. لازمه ایمان، دشمنی با دشمنان خداست.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- انسان هایی که سبب انحراف دیگران می گردند، شیطان هستند، از آنان دوری کنیم.

 2- مخفی کاری و دورویی، نشانه نفاق و ترس است.

 3- منافقان، بازوهای دشمنان در جامعه اند و همگام با خواسته های آنان حرکت می کنند.

 «15» اللَّهُ یَسْتَهْزِی ءُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْینِهِمْ یَعْمَهُونَ

 

 ترجمه: خداوند نیز آنان را به استهزاء می گیرد و به آنان در سرکشی و طغیانشان مهلت می دهد تا سرگردان شوند.

 امام رضا علیه السلام می فرماید: مراد از مکر و حیله خداوند، کیفر دادن به استهزاء کنندگان است، وگرنه خداوند اهل مکر و مسخره نیست.

 چه کیفری بالاتر از سرگردانی و کوردلی، که منافقان به آن دچار می شوند. برنامه خداوند این است که به گنهکاران و ستمکاران مهلت دهد، اما این مهلت در صورتی رحمت است که سبب توبه آنان گردد، وگرنه موجب فرورفتن بیشتر در گرداب گناه، و سرانجام غرق شدن و هلاکت انسان می گردد.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- کیفرهای خداوند متناسب با گناهان بشر است. کیفر تمسخر و استهزا، استهزا است.

 2- به مهلت هایِ الهی مغرور نشویم که شاید نشانه رحمت نباشد.

 3- خداوند حامی مؤمنان است، اگر منافقان، آنها را به تمسخر می گیرند، خداوند نیز منافقان را به استهزا می گیرد.

 «16» أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَلَةَ بِالْهُدَی فَمَا رَبِحَت تِّجرَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ

  ترجمه: آنان کسانی هستند که ضلالت و گمراهی را به بهایِ (از دست دادن) هدایت خریدند، ولی در این تجارت و داد و ستد، سود نبردند و آنان هدایت نیافته اند.

 دنیا، همچون یک بازار است، و همه ما فروشندگانی که به ناچار باید سرمایه های خود را به فروش برسانیم، سرمایه عمر و جوانی، سرمایه عقل و فطرت، علم و قدرت و همه استعدادهای خدادادی.

 در این بازار، گروهی سود می برند و به سعادت می رسند و گروهی نه تنها سودی نمی برند، بلکه اصل سرمایه را نیز از دست می دهند. همچون یخ فروشی که اگر جنس خود را نفروشد، نه تنها سود نمی برد بلکه اصل سرمایه اش نیز آب می شود و از دست می رود.

 این آیه، منافقان را فروشندگانی معرفی کرده، که هدایت فطری خود را فروخته و گمراهی خریده اند. آنان فطرت پاک الهی را که زمینه هدایت است، با عادت کردن به گناه و نفاق، از دست داده، و در این تجارت، نه تنها سودی کسب نکرده اند، بلکه به اهداف شوم خود هم نرسیده، و اسلام روز به روز پیشرفت کرده و آنان رسواتر شده اند.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- فقط به فکر کسبِ سود در تجارتِ اموال نباشیم، بلکه ببینیم جان و دل مان را به چه می فروشیم؟، چه بدست می آوریم؟ و حاصل این کسب و تجارت، هدایت و سعادت است، یا گمراهی و شقاوت؟

 2- نفاق، سرانجامی جز گمراهی و زیانکاری ندارد، برخلاف ایمان که انسان را به سعادت می رساند.

 

 «17» مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّآ أَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَتٍ لَّا یُبْصِرُونَ

 

 ترجمه: مثال این منافقان، مثال کسانی است که آتشی افروختند، پس چون آتش پیرامون آنان را روشن کرد، خداوند نورشان را بُرد و آنان را در میان تاریکی هایی که نمی بینند رها ساخت.

 آیات گذشته نمونه هایی از رفتار و گفتار منافقان را بیان نمود، این آیه با تشبیه آنان به کسی که در بیابانی تاریک، آتش افروخته، می فرماید: نورِ ایمانِ منافقان، همچون نور آتش، ضعیف و بی دوام و همراه با دود و خاکستر و سوزندگی است. آری منافق، نورِ ایمان را بروز می دهد، امّا باطن او، آتشِ کفر است.

 این نور ضعیف نیز، به تدریج در اثر تعصّب هاو لجاجت ها، ضعیف تر می شود تا آنکه تاریکی ها، سراسر وجود آنها را فراگیرد.

 منافقان با انتخاب راه نفاق، چنین می پندارند که می توانند هم کفّارِ اهل «نار» را از خود راضی نگهدارند و هم مؤمنانِ اهلِ «نور» را.هم از دنیایِ کفّار بهره گیرند و هم از آخرت مؤمنان بی بهره نباشند. لذا قرآن، آنان را به کسی تشبیه نمود که با افروختنِ آتش، «نار» و «نور» را یکجا جمع کرده، تا از هر دو بهره ببرد.

 اما میدان زندگی، همچون بیابانِ تاریکی است که برای عبور از آن، نوری پرفروغ و بادوام لازم است. و ایمانِ منافقان نور ضعیفی است که در طوفان حوادث خاموش و آنان را سردرگم رها می کند

 از این آیه می آموزیم که:

 1- منافق، به جای استفاده از نور قوی ایمان، از نار ضعیف حیله استفاده می کند.

 2- منافق، برای رسیدن به نور، از نار استفاده می کند که خاکستر و دود و سوزندگی بدنبال دارد.

 3- سرانجام، خداوند منافق را رسوا می سازد و همان نور ظاهری او را نیز می گیرد.

ص: 46

 4- آینده منافق، تاریک و مبهم است و امیدی به نجات او نیست.

 5- نفاق و دورویی، آنهم در برابر خدا، نشانه زیرکی و هوشمندی نیست بلکه مایه ظلمت و هلاکت است.

 

 «18» صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ

 

 ترجمه: از کفر آنان (از شنیدن حق) کر و (از گفتن حق) گُنگ و (از دیدن حقیقت) کورند، پس (دست از کفر برنداشته و به سوی حق) باز نمی گردند.

 گرچه منافق مانند دیگر انسان ها، دارای چشم و گوش و زبان است، اما چون چشم او حاضر به دیدن حقایق، و گوش او حاضر به شنیدنِ کلام حق نیست، و زبان او نیز از اقرار به حقیقت سرباز می زند؛ لذا قرآن او را به کسانی تشبیه نموده که گویا این ابزار شناخت و بیان را در اختیار ندارند.

 آیه قبل، بیان نمود که با رفتنِ نور ایمان، تاریکیِ کفر چنان وجود آنان را فرامی گیرد که دیگر قدرت دیدن ندارند. اما این آیه می فرماید، نه فقط قدرت دیدن ندارند، بلکه قدرت شنیدن و گفتن حق را هم از دست می دهند، و نتیجه حرکت در پرتگاه و تاریکی، چیزی جز سقوط و هلاکت نیست، راهی که امکانِ بازگشت و نجات ندارد.

 

 «19» أَوْ کَصَیّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَبِعَهُمْ فِی ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّو عِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَفِرِینَ

 

 ترجمه: یا همچون کسانی هستند که بهنگام ریزش بارانی تند از آسمان، در میان تاریکی ها و رعد و برق گرفتار آمده اند. از ترسِ صاعقه هایِ مرگ آور، سرانگشتانِ خود را در گوش هایشان قرار می دهند. اما خداوند بر کافران احاطه دارد.

 در آیه هفدهم، خداوند منافق را به در راه مانده ای تشبیه نمود که نور و روشنایی خود را از دست داده، در میان تاریکی ها حیران و سرگردان گشته، و راه بازگشتی ندارد. اما این آیه می فرماید: او همچون در گِل مانده ای است که رگبار باران، تاریکی شب، غرشِ گوش خراشِ رعد، نورِ خیره کننده برق و ترس و هراسِ مرگ، او را احاطه کرده است، اما او نه برای حفظ خود از باران، پناهگاهی دارد و نه در برابر تاریکی،

نوری و نه در برابر صاعقه مرگ آور، گوشی آسوده و یا روحی آرام.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- منافق، غرق در مشکلات و نگرانی هاست. در همین دنیا نیز، دلهره و اضطراب دامنگیرش می شود.

 2- ترس از مرگ، همواره در گوش منافقان نواخته می شود و آرامش روحی را از آنها می گیرد.

 3- خداوند بر حیله منافقان احاطه دارد و اسرار و توطئه های آنان را افشا می نماید.

 4- نفاق سرانجام به کفر منتهی می شود، زیرا این آیه بجای آنکه بفرماید «وَاللَّهُ مُحیطٌ بِالْمُنافِقین» می فرماید «وَاللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرین».

 5- نصیبِ منافق از بارانِ آسمان، غرشِ رعد و صاعقه های مرگ آفرین است. آری قرآن، که مایه نزول رحمت الهی بر بشر است، برای منافق زنگ خطر و مایه رسوایی و ذلّت است.

 

 «20» یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَرَهُمْ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ

 

 ترجمه: نزدیک است که روشنیِ برقِ آسمان، نور چشم آنان را برباید. هرگاه که برق آسمان در آن صحرای تاریک، برای آنان روشنی بخشد، چند قدمی در آن حرکت می کنند، اما چون راهشان را تاریک کند از حرکت بازایستند. اگر خدا می خواست شنوایی و بینایی شان را برمی گرفت که همانا خدا بر همه چیز تواناست.

 رعد و برق آسمان، که معمولا نشانه نزول باران و رحمت است، برای بعضی سبب وحشت و دلهره است.

 نورِ ضعیف آتشی که منافقان، خود برافروختند و نور خیره کننده برقِ آسمان، هیچیک نتوانست راهنمای آنان در مسیر زندگی گردد. زیرا اوّلی را دوام و بقایی نبود، و دوّمی تنها بشارت گر نزول بارانی بود که برای او جز مصیبت چیزی را بدنبال نداشت.

 آری وحیِ الهی، برق خیره کننده آسمان است که منافقان، با اظهار ایمان می خواهند از پرتو این نور استفاده کنند، اما قرآن به گونه ای آنان را رسوا می سازد که بناچار از ادامه راه با مؤمنان باز می ایستند و این سردرگمی، کیفر دنیویِ نفاق با خدا و مؤمنان است.

 از این آیه می آموزیم که:

 1- منافق، از خود نوری ندارد و بدنبال حرکت در پرتو نور مؤمنان است.

 2- گرچه منافق، گاهی چند قدمی به جلو برمی دارد، امّا پیشرفتی ندارد و از حرکت باز می ایست.

 3- منافق نمی تواند خدا را فریب دهد و از قهر و کیفر او بگریزد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تفسیر قرآن
برچسب‌ها: قرآن شناسی