کد قالب کانون پناه بردن به خدا در زندگی (1)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1108
بازدید ماه : 14044
بازدید کل : 40799
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 1 تير 1403

نشست بررسی «رویکردهایی به قرائات قرآن» برگزار می شود


4- اقدام عملی برای پناه بردن به خدا
– نکته‌ی دیگر، پناهندگی تنها با زبان نیست، اگر پناهنده بودی، یک کاری هم بکن.
یک قصّه‌ای است حتماً می‌دانید، ولی باز خوب است، چون قرآن است. امام حسن و امام حسین علیهما السلام بچّه بودند، مریض شدند، پیغمبر و اصحابی رفتند عیادتش، پیشنهاد شد که برای سلامتی این‌ها سه روز روزه بگیرند، نذر کردند، روزه گرفتند، بچّه‌ها الحمدلله خوب شدند. وقتی روزه گرفتند، تا رفتند افطار کنند، دیدند یک کسی در می‌زنند فقیر، مرحله‌ی دیگر در را می‌زنند اسیر، مرحله‌ای دیگر در را می‌زنند مسکین. سه بار این‌ها روزه گرفتند، رفتند افطار کنند، در خانه را زدند، این‌ها نانشان را دادند، با آب افطار کردند، بعد هم گفتند: «ما از شما تشکّر نمی‌خواهیم، توقّع نداریم که نه دعا کنید، نه تشکّر کنید» پس برای چه؟ «إِنمَّا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُوراً» (انسان/ 9)، ما فقط برای خدا افطاری دادیم، بعد گفت: «إِنَّا نخَافُ مِن رَّبِّنَا»، این آیه مهم است، ما از خدا می‌ترسیم، از روز قیامت، «یَوْماً عَبُوسًا قَمْطَرِیراً» (انسان/ 10)، یعنی آن کسی که می‌گوید من می‌ترسم، آن کسی که می‌گوید من پناه می‌برم، باید واقعاً هم … . شما می‌گویی: «اَللَّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ»، خدایا همه‌ی فقیرها را غنی کن، خودت هم یک کمکی کن. من اگر یک لیوان آب دستم بود، یک کسی هم تشنه‌اش است، بگوییم: «آقا آبش بده»، می‌گوید: «خودت بده» تو که به خدا می‌گویی گرسنه را سیر کن، خودت هم یک گرسنه را سیر کن. این‌ها وقتی می‌گویند: «نخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیراً» (انسان/ 10)، ما از قیامت می‌ترسیم، می‌گوید علامتش این است که خودشان هم افطاری‌شان را دادند.
به امام حسین می‌گویی: «عاشقت هستم» پس چرا نمازت این طور شد؟ «ای امام زمان من نوکرت هستم»، پس چرا حاضر نشدی اسم پسرت را مهدی بگذاری؟! وقتی می‌گوییم: «قُلْ أَعُوذُ»، پناه می‌برم … ایّام جنگ، حالا جوان‌ها یادشان نمی‌آید، آدم‌های سی سال به بالا یادشان می‌آید، حمله‌ی هوایی که می‌شد، می‌گفتند: «توجّه! توجّه! صدایی که هم‌اکنون می‌شنوید آژیر خطر است، به پناهگاه‌ها پناه ببرید.» خب وقتی این را می‌گفتند، خب همه هم می‌رفتند تحت پناهگاه. یعنی وقتی می‌گویی پناه ببر، باید پناه برد، با زبان هی بگویی: «أَعُوذُ، أَعُوذُ، أَعُوذُ» نمی‌شود، صد بار هم بگویی شِکَر، دهانت شیرین نمی‌شود، باید شکر بخوری، تا شیرین شود. کسی که می‌گوید: «أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» باید پناه ببرد، از چی؟ از خطرات قیامت «إِنَّا نخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوساً»، از قیامت می‌ترسند. امامان ما وقتی نماز می‌خواندند، به «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» (فاتحه/ 4) می‌رسیدند، وایمی‌ستادند، هی تکرار می‌کردند، حالا ما نیستیم، بله ما نیستیم، ولی کسی که می‌خواهد بگوید «أَعُوذُ» من پناه می‌برم، باید یک مشکلی را حل کرد. بارها از من پرسیده: «به کارم گره خورده، چه کنم؟» گفتم: «یک گره از کار مردم باز کن، یک گره کوچک را، بعد به خدا بگو آقا این گره کوچک را من باز کن، تو هم گره کار من را باز کن.» کسی که می‌گوید: «أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»، تو که به زبان «أَعُوذُ» می‌گویی، در عمل هم یک حرکتی انجام بده.
5- دوری از پناهگاه‌های خیالی و پوشالی
– پناهگاه باید واقعی باشد، نه خیالی.
بعضی‌ها پناهگاه دارند ؟؟؟ (19:23)، ولی پناهگاهشان خیالی است. من راجع به پناهگاه خیالی یک وقتی در تلویزیون صحبت کردم، امام امروز به یادداشت‌هایمان نگاه کردم، دیدم چه‌قدر، چهارده تا آیه، حدّاقل چهارده تا من بلدم، دیگران بیش‌تر بلدند، خیال می‌کند این دوست نجاتش می‌دهد، خیال می‌کند رسیدن به این مقام نجاتش می‌دهد، فکر می‌کند که اگر رئیس جمهور شد، حتماً عزیز است، نه، ما در مملکت خودمان دیدیم کسی رئیس جمهور شد مثل بنی‌صدر، عزیز هم نشد. فکر می‌کنیم پول نجات می‌دهد، قرآن می‌گوید نه، قارون با گنج‌هایش به زمین فرو رفت. فکر می‌کنیم امکانات نجات می‌دهد، فرعون هست. فکر می‌کنیم همین که ده تا برادر هم‌نفسمان، هم‌تیپمان، سر محلّه با پولدارها، یا چاقوکش‌ها، با خوب‌ها، یا بدها رفیق شدیم و این‌ها کسی دیگر نمی‌تواند بگوید بالای چشمت ابرو هست، نقل شد که یوسف لب چاه خندید، برادرها به او گفتند: «می‌خواهیم تو را در چاه بندازیم، وقت خنده نیست!» گفت: «یک وقتی نگاه کردم به ده تا برادر، دیدم خواهند گفت کسی که ده تا برادر قوی دارد، کسی نمی‌تواند چپ به این‌ها نگاه کند، حالا همین ده تایی که فکر می‌کردم این‌ها پناهگاه من هستند، همین‌ها آمدند من را بیندازند در چاه!» قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «یُعَذِّبَهُمْ بِها» (توبه/ 85)، «هُمْ بِها»، می‌گوید: همه‌ی این‌ها را خدا عذاب می‌کند، توسّط همان پولی که به او دادیم، همان پولی که به او دادیم، «نَحْنُ عُصْبَهٌ» (یوسف/ 8)
فرشته‌ها به خدا گفتند: «ما هستیم، لازم نیست انسان را خلق کنی؟، «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ‏» (بقره/ 30)»، بله، فرشته‌ها گفتند ما هستیم، ولی خدا گفت من کاری به شما ندارم.
در درگیری‌ها قرآن مکرّر نقل کرده، «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً» (سبأ/ 35)، ما پولمان بیش‌تر است، ما زورمان بیش‌تر است، ما آرایمان در انتخابات بیش‌تر است، ممکن است آرایت هم بالا باشد، اما در عین حال در همین آرای بالا برایت مسئله‌ساز باشد، بروی یک جایی که نه راه پس داشته باشی، نه راه پیش.
یکی از منکرین خدا به حضرت ابراهیم گفت: «خدا چه کسی هست؟» گفت: «خدای من می‌میراند، زنده می‌کند» گفت: «من هم می‌میرانم، زنده می‌کنم» دستور داد دو تا زندانی را آزاد کردند، یکی را کشت، یکی را آزاد کرد. گفت: «بله، خدای من خورشید را از این طرف طلوع می‌کند، شما فردا صبح خورشید را از این طرف طلوع بده»، «فَبُهِتَ» (بقره/ 258)، مبهوت شد.
«نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» (مائده/ 18)، یهودی‌ها می‌گفتنند، یهود خودش را نژاد برتر می‌داند، یهودی‌ها هیچ وقت تبلیغ نمی‌کنند کسی برود یهودی بشود، می‌گویند قدرت دست ما باشد، حکومت، مدیریت دنیا دست ما باشد، اما ما به کسی نمی‌گوییم تو بیا یهودی شو، یهود یک نژاد برتر است، ««نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ»، ما محبوب خدا هستیم، «وَ أَحِبَّاؤُهُ»، « نَحْنُ أَغْنِیاء» (آل عمران/ 181)»، خدا فقیر است، غنی ما هستیم.
خیلی‌ها به شراب پناه می‌برند، به قمار پناه می‌برند، به موادّ مخدّر پناه می‌برند، می‌گوید آقا از این وسیله استفاده کن، دیگر بی‌خیال می‌شوی، راحت می‌شوی. این‌ها پناهگاه‌های غلط است (23:00)، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، به خدایی پناه ببر که شکافنده است، سیاهی شب را می‌شکافد با سفیدی نور، دانه را در دل خاک می‌شکافد، یک دانه‌اش می‌دهی، یک خوشه به شما می‌دهد، «رَبِّ الْفَلَقِ»: خدای شکافنده، یا «رَبِّ النَّاسِ»، اگر می‌خواهید پناه ببرید، به چیزی …
– حالا اگر می‌خواهید پناه ببرید، اولویت را در نظر بگیرید، پناه ببریم به چی؟
قرآن می‌گوید به چه کسی پناه بردی؟ به قدرت‌ها؟ قدرت‌هایی که به آن پناه بردی، مثل تار عنکبوت هستند، خدا سیّد حسن نصر الله را سلامت بدهد، گفت: «اسرائیل برای ما تار عنکبوت است»، پس پناه می‌بریم، پناه به چیزی حسابی ببریم که بتواند در وقت و بی‌وقت کمکمان کند.
زلیخا که عاشق یوسف شد، درها را سفت بست، گفت: «من با این درهایی که خودم، با دست خودم سفت بستم، دیگر کسی نخواهد فهمید که من عاشق یوسف هستم، همه‌ی درها بسته است» خداوند زلیخا را در میان ده‌ها در بسته خراب کرد، رسوا کرد، خدا خواسته باشد رسوا کند، به قفل شما نیست که قفل کردم، کسی نفهمید، محوش کردم، کسی نمی‌فهمد، از جایی دیگر سردرمی‌آورد. من اگر زبانم کاشانی هست خواسته باشم به زبان ترکی، یا یزدی، یا اصفهانی، یا شیرازی حرف بزنم، نمی‌توانم دوام بیاورم، ممکن است چند تا جمله گفتم، یک‌مرتبه یک کلمه بگویم، بگویند: «آقا این کاشانی است»، نمی‌شود به قدرت‌های دیگر پناه برد، می‌گویند این پوک است، خیال گفت، خیالات. در قرآن آیه داریم، آیات زیادی داریم که شما دنبال خیالید، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ‏» (کهف/ 104)، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» (مجادله/ 18)، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون‏» (زخرف/ 37)، کلمه‌ی «یَحْسَبُون» در قرآن تکرار شده. «یَحْسَبُون» یعنی در دنیای خیال است، گمان می‌کند.
پس «قُلْ»: بگو، علناً هم بگو، رویت نشود، آخر بعضی‌ها رویشان نمی‌شود، حتّی در مسائل عادی بعضی‌ها رویشان نمی‌شود، مثلاً حالا یک کسی از بستگانش، عزیزانش از دنیا رفته، گریه‌اش گرفته، این هی خودش را نگه می‌دارد گریه نکند، گریه کن، گریه طبیعت انسان است، آدم حزن که به او وارد شود، گریه کند، گریه اصلاً درمان است، یا مثلاً می‌خواهد بخندد، می‌بیند چون حالا یک مقامی دارد، هی خودش را نگه می‌دارد، نخندد، خب بخند، می‎خواهی بخندی، بخند، می‌خواهی گریه کنی، زندگی‌ات طبیعی باشد، قشنگ بگو، «قُلْ‏»، بگو، بگو: «إِنْ أَدْری» (جن/ 25)، بلد نیستم، راحت باشید، چرا گیر خودت هستی؟ یک استاد دانشگاه، یا طلبه، واعظِ عالم سؤال کردند، بلد نیست، بگوید بلد نیستم. علّامه‌ی طباطبایی رحمه الله علیه استاد مطهّری‌ها یک سؤالی از او شد، علّامه‌ی طباطبایی آذربایجانی بود و تبریزی بود، ترک بود، خب ترک‌ها وقتی فارسی حرف می‌زنند، حرف‌هایشان شیرین است، نمک دارد، از ایشان سؤال کردند، گفت که: «اگر بگویم نَمی‌دانم»، با همین لهجه: «اگر بگویم نَمی‌دانم، اشکالی ندارد؟» گفتند: «نه» گفت: «نَمی‌دانم» پناه به مدرک و مقام نبرید. چیزی را کوچک نشمارید، حدیث داریم آدم‌ها را پست نشمارید، شاید همین آدم پست از اولیای خدا باشد، چیزی را کم ندانید، شاید همین کم نجات‌دهنده باشد، (الخصال، صدوق، ج 1، باب الأربعه، ح 31، ص 209 و 210) ما که نمی‌دانیم که.
6- خطر مغرورشدن به عبادات و خدمت به مردم
دو تا برادر وارد مسجد شدند، یکی مجرم بود، یکی محسن بود، یکی آدم خوبی بود، یکی آدم بدی بود، وقتی از در مسجد بیرون آمدند، خوبِ بد شد، بِد خوب شد، چرا؟ برای این‌که خوبِ گفت: «ما که سر و کارمان با مسجد و مسجدی‌هاست همیشه، جزء حزب‌اللهی‌های محلّه هستیم»، او را غرور گرفت، وقتی وارد مسجد شد، خدا عبادتش را فروریخت، آن مجرمی که هیچ وقت مسجد نمی‌آمد، وقتی وارد شد، گفت: «ای مسجد، ما سراغ تو هم نیامدیم، ای قرآن سراغ تو هم نیامدیم، ای عالم منطقه سراغ تو هم نیامدیم» احساس شرمندگی کرد، آن شرمنده را خدا بخشید، آن مغرور را خدا عبادت‌هایش را محو کرد. در قرآن آیات زیادی داریم، می‌گوید: «حَبِطَت‏» (بقره/ 217، آل عمران/ 22، مائده/ 53، اعراف/ 147، توبه/ 17 و 69)، به کارهایت نناز، پودرش می‌کنیم، «هَباءً مَنْثُوراً» (فرقان/ 23)، به کارهایت نناز. گاهی وقت‌ها به یک کسی می‌گوییم خمس بده، آقا ما این‌قدر به فقرا کمک کردیم، دیگر خمس لازم نیست بدهیم. این یک کمکی به فقرا کرده، غرور او را گرفته، فکر می‌کند وظیفه‌اش همین است، شما اگر تمام درآمدهایت هم را برای خدا به فقرا بدهی، این خمس نمی‌شود.
خدایا ما راجع به سوره‌ی فلق حرف زدیم، تو را به آبروی هر کس و هر چیزی که پهلوی تو آبرو دارد، ما را از همه‌ی شرور حفظ بفرما، از همه‌ی شرور، شرور پیدا و ناپیدا، شرور لحظه‌ای و دائمی، شرور انسانی و غیر انسانی، از همه‌ی انواع شرور حفظ بفرما، حالا با هم هم بخوانیم، ثوابش را هدیه کنیم به آن‌هایی که به گردن ما حق دارند، اساتید، مربّیان، شهدا، نیاکان، با هم بخوانیم، یک سوره‌ی هست، یک سطری بخوانیم دیگر:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (1) «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» (2) «وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ» (3) «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ» (4) «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (5)

خدایا همه‌مان را برای همیشه حفظ کن.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسب‌ها: قرآن شناسی