کد قالب کانون کراماتی از حضرت ابوالفضل العباس (ع)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3705
بازدید دیروز : 1574
بازدید هفته : 6505
بازدید ماه : 20788
بازدید کل : 47543
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 25 بهمن 1402

عکس نوشته متحرک میلاد حضرت ابوالفضل العباس

کراماتی از حضرت ابوالفضل العباس (ع)

امام صادق (ع) می فرموده اند :سلام بر تو اى اباالفضل العباس فرزند رشيد اميرالمؤ منين (ع) . سلام بر تو اى فرزند سيّد جانشينان عالم .
 

گر دهى عاشق خود را تو پناهى گاهى
ببرى از دل غمگين وى آهى گاهى
تو ابوالفضلى و كار تو بود فضل و كرم
رحم كن بر دل من اى كه تو ماهى گاهى


سلام بر تو اى فرزند اول كسيكه اسلام اختيار كرد و در رتبه ايمان بر همه امت تقدم و برترى داشت و در دين خدا از همه كس پايدارتر و در حفظ اسلام از همه مراقبتش بيشتر بود.

گواهى ميدهم كه تو در راه خدا و رسول و برادرت حضرت امام حسين (ع) خيره خواه بودى و امت را نصيحت و پند دادى ، در وفادارى كوتاهى نكردى ، و بهترين و نيكوترين برادر بودى و با آقا امام حسين (ع) در تحمل مصائب و شدائد مساوات و مواسات نمودى .

خدا لعنت كند امتى را كه شما را هتك حرمت كردند و خون شما را ريختند و حرمت اسلام را حلال شمرده ، شما در وفا به برادرت امام حسين (ع ) بهترين صبرها را فرمودى ، و در شدائد تحمل ، و در جهاد و حمايت و نصرت ، دفاع كامل از حريم برادر نمودى و امر پروردگارش را اطاعت كردى و در راه آن حضرت فداكارى نمودى ، و ثواب بزرگ نصرت و يارى را دريافت فرمودى ، چون ديگران رو گردانيدند، ولى تو مشتاقانه شتافتى و ثواب عظيم و نام نيكو در دو عالم دريافتى و خدايت در بهشت نعيم با پدران بزرگوارت ملحق گرداند.

آقا امام زين العابدين (ع) فرمود: خدا رحمت كند عمويم حضرت عبّاس (ع) را كه بتحقيق ايثار و جانبازى نمود و جنگ نمايانى فرمود، و خود را فداى برادرش حسين (ع) ساخت تا اينكه دستهايش قطع شد.

و خداوند در مقابل آن (مثل عمويش حضرت جعفر طيار) دوبال به او عنايت كرد تا با آنها با (ملائكه ) ، در بهشت پرواز كند.

و همانا حضرت عباس (ع) نزد خداوند تبارك و تعالى منزلتى عظيم دارد كه همه شهداء در روز قيامت بر او غبطه مى خورند و تمناى مقامش را مى نمايند.

روز قيامت وقتى كه كار بر مردم سخت ميشود، آقا حضرت رسول الله (ص ) حضرت اميرالمؤ منين على (ع) را به محضر حضرت زهرا(علیها السلام) بخاطر حضور در مقام شفاعت ، مى فرستد.

حضرت اميرالمؤ منين على (ع) ميفرمايد: اى فاطمه ! از اسباب شفاعت چه چيزى نزد شما هست ؟ و چه چيزى ذخيره كردى براى امروز كه بزرگترين جزع و فزع و ناراحتى و اضطراب در آن است ؟

حضرت زهرا(علیها السلام) مى فرمايد: دو دست قطع شده فرزندم عباس ، براى امروز ما را كفايت مى كند.

چند کرامت از کرامات العباسیه مرحوم آيت الله العظمى اراكى رحمة الله عليه ) از مرجع بزرگ ) حضرت آيت الله العظمى ميرزا محمد حسن شيرازى صاحب فتواى معروف تنباكو نقل كرد كه ايشان فرمودند:

من براى زيارت مرقد منّور امام حسين (ع) از سامرا به سوى كربلا روانه شدم ، در مسير راه به يكى از طوايفى كه در آنجا سكونت داشتند رسيدم و به آنها وارد شدم .

رئيس طايفه از من پذيرائى گرمى كرد، در اين ميان زنى نزد من آمد و گفت : السلام عليك يا خادم العباس ، سلام بر تو اى خادم عباس .

من از اين جور سلام كردن متعجب شدم ، از رئيس طايفه پرسيدم اين زن كيست ؟ گفت : خواهرم است . گفتم : چرا اينطور به من سلام مى كند؟!

گفت : علت دارد گفتم : علتش چيست ؟ گفت : من سخت بيمار بودم به طورى كه همه بستگانم از درمان و ادامه زندگيم نااميد شدند، مرگ هر لحظه به من نزديك مى شد. در حال احتضار بودم ، ناگهان منظره اى در برابر چشمم آشكار شد، ديدم خواهرم بر بالاى تپه اى كه جلو محلّ طايفه ما قرار دارد رفت و رو به سوى بارگاه حضرت عباس (ع) كرد با گيسوى پريشان و ديده گريان گفت : يااباالفضل از خدابخواه به برادرم شفا عنايت كند.

ناگهان ديدم دو بزرگوار به بالين من آمدند، يكى از آنها به ديگرى فرمود: برادرم حسين(ع) . ببين اين زن مرا وسيله شفاى برادرش نموده از خدا بخواه او را شفا دهد.

آقا امام حسين (ع) فرمود: برادرم ) عباس ) اين شخص بايد از دنيا برود، كار از كار گذشته ، باز خواهرم براى دومين بار و سومين بار از) مولانا العباس ‍ (ع) تقاضاى عنايت و لطف كرد، ديدم حضرت عباس (ع) با ديده اشكبار به امام حسين (ع) فرمود: برادرم از خدا بخواه اين بيمار شفا يابد و گرنه لقب ) باب الحوائجى ) را از من برداريد و بگيريد.

امام حسين (ع) با توجهّى كامل فرمود: اى برادر خدايت سلام مى رساند و مى فرمايد: اين لقب برازنده وجود توست و تا قيامت پابرجاست و ما به احترام تو اين بيمار را شفا داديم .

من سلامتى خود را باز يافتم ، از آن ببعد خواهرم به هركس كه ارادت خاصى داشته باشد و مقام نورانى او در قلبش جاى بگيرد ، او را خادم العباس مى خواند، اين است راز سلام دادن خواهرم به اين نحو مخصوص پول با برکت سيد بزرگوار و جليل القدر حضرت حاج آقاسيد ولىّ الله طبسى رضوان الله تعالى عليه فرمودند: در اواخر دولت عثمانى كربلا غرق در بلا و ابتلا و گرفتارى بود و اهالى آن با حكومت در واقعه حمزه بيك كه معروف بود در مجادله بودند.

من با چند سر عائله در نهايت فقر و سختى بسر مى برديم . ضمناً هر هفته عصرهاى جمعه روضه مان ترك نمى شد و هر چه كه مى توانستم و اقتضاى حال بود و لو خرما به مجلس مى آوردم .

يك هفته اى قدرى خرماى زاهدى براى مجلس ذخيره كرده بودم ، از قضاء چند نفر از اعراب توابع كربلا كه از ترس جنگ به آقا حضرت عباس (ع) پناهنده شده بودند، مهمانى به منزل ما آمدند. (چون خانه ما در جوار آن حضرت بود) .

در خانه چيزى نبود مجبور شدم با خرماهاى زاهدى از آنها پذيرائى كنم .

چند روز از اين ماجرا گذشت ، صبح جمعه شد، رفتم توى فكر روضه و تهيه وسائل آن ، به خانه يكى از رفقاء رفتم كه دو قران از او قرض بگيرم ، ولى متاسفانه نداشت ، وقت برگشتن وارد صحن حضرت سيدالشهداء (ع) شدم ، با خودم گفتم : غنيمت است تاينجا كه آمديم يك زيارتى هم بكنم . بعد از اينكه از حرم بيرون آمدم ، با ازدحام مردم كه از طرف خيمه گاه به طرف صحن بود. مواجه شدم ، چون منزل آسيدعلى مسئله گو از توپ صدمه ديده بود، متزلزل شده . و از صداى تخريب آن مردم خيال كردند توپ ديگرى زده شده لذا ازدحام به درون دالان صحن فشار ميآوردند.

در اين شلوغى پوست ساق پايم خراش برداشت كه ناچاراً از طرف كوچه و بازار به خانه برگشتم ، همينطورى كه داشتم ميرفتم دلم شكست ، گفتم : بهتر است كه به حرم حضرت ابوالفضل (ع) مشرف شوم ، و عرض حال كنم . آمدم محل خراشيدگى را شستم و بعد بحرم حضرت پناهنده شدم ، توى حرم كسى جز دو كبوتر نبود.

گفتم : مولاى من ، پايم مجروح شده ، تا مخارج خودم را از شما نگيرم دست برنمى دارم ، مجلس روضه دارم و وسائل آن مهيا نيست ، تا فرجى نرسانى بيرون نمى روم .

با خودم گفتم : يك دو كلمه روضه بخوانم شايد فرجى برسد، ايستادم و شروع به روضه خواندن كردم ، يك وقت متوجه شدم كه اگر كسى بيايد و بگويد براى كه روضه مى خوانى ؟ چه بگويم ؟!

روضه نخواندم و مشغول نماز هديه شدم .

از نماز كه فارغ شدم ، ديدم كنار ديوارى كه متصل به من بود يك دسته دوقرانى گذاشته شده مثل صرّافها كه روى ميز و صندوق هايشان مرتب و دسته بندى شده مى چينند بود.

گفتم : بَه بَه مولاى خودم ابوالفضل (ع) مرحمت فرموده چون اگر از جيب كسى ريخته شده بود پخش مى شد و به اين خوبى دسته كرده و مرتب روى زمين قرار نمى گرفت ، به هر حال آنها را برداشتم و به منزل بردم و توى صندوق گذاشتم و از اين ماجرا به كسى چيزى نگفتم . تا يك سال هر وقت پول مى خواستم از آن پولها برمى داشتم و خرج مى كردم و روزهاى جمعه هم مجلس روضه ام از صبح تا ظهر طول مى كشيد و غير چاى و نان و سيگار و قليان يك حقه شير مصرف مى شد.

پرسيده شد: روزى چقدر مصرف خانه است ؟ گفتم : نمى دانم ، ليكن بعضى اوقات مى شد كه سه چهار عدد دوقرانى برمى داشتم و زندگيم را مى چرخانيدم و چون خيلى كم از جايى به من پول مى رسيد مدت يك سال هيچ التفاتى نداشتم ، تا اينكه يك روز گفتم : خوب است كه پولها را بشمارم ببينم چقدر است ؟! وقتى شمردم ديدم هفتاد و دوقرانى بود. بعد از آن پولها تمام شد و ديگر از آن پولها خبرى نشد .

این چه تعلیم تربیتی (نزد اهل بیت (ع)) است که در طول ماجرای کربلا حتی یک کلمه اعتراض آمیز از ابالفضل (ع) شنیده نشده است

نجات از بلايك سال به كربلا و كاظمين مشرف شدم ، عيد غدير در كاظمين مشرف بودم و بعد از آن خدمت ) مرحوم آسيد اسماعيل صدر) رفتم و بعد با كشتى كوچكى به بصره آمدم ، در آنجا منتظر جهازدودى شدم و اين انتظار تا بيست و هشت ذيحجه طول كشيد و وقتى هم كه وارد شد آن را توقيف كردند و بعد هم اجازه سوار شدن و به خرمشهر رفتن ندادند.

من و چهل نفر ديگر كه اهل نسا و نو بندگان و فدشكو بودند، با من بودند، وقتى وضع را اين چنين مشاهده كرديم ناچار به كشتى بادى نشستيم .

روز اول محرم هزار و سيصدو سى هشت هجرى قمرى سوار كشتى شديم . از چهل و يك نفر مسافر چند نفر آن زن و بچه بودند و به سمت بوشهر حركت كرديم ، روز دوم محرّم همراهان و مسافران از من تقاضاى يك روضه كردند، كه من براى آنها روضه بخوانم ،

روى يك جاى بلند قرار گرفتم و روضه ورود حضرت امام حسين (ع) را به كربلا خواندم . مردم فهميدند كه من از ذاكرين و مصيبت خوانان هستم .

شب چهاردهم محرّم در اثر باد مخالف كشتى به گرداب افتاد، تقريبا دو فرسخ از راهى را كه آمده بود برگشت ، ماه و آسمان را مى ديديم كه دور سرما دور مى زد، باد شدت گرفته و بادبان را پاره پاره كرده و كشتى سوراخ شده بود، آب از زير آن ميآمد، دو ساعت كشتى بر روى آب دور خود حيران مى گرديد و اختيار بكّلى از دست ملاّح گرفته شده بود، همه مضطرب و ناراحت به جزع و فزع افتاده و خودشان را در معرض مرگ مى ديدند، حتى شهادتين را نيز ميگفتيم كه ناگهان ملا ح وحشتزده گفت : مگر شما زوار نيستيد مگر شما از خدمت امام عزيزتان نيامده ايد؟! مگر شما روضه خوان نيستى ؟ يك چيزى بگوئيد و بخوانيد تا از اين طوفان مرگبار نجات پيدا كنيم .

حقير سر تا پا تقصير مشغول خواندن روضه حضرت ابوالفضل العباس ‍ (ع) شده ، خدا شاهد است كه غرضى جز نجات نداشتم ، بعد از روضه من يك نفر فسايى نوحه خوانى كرد و سينه زنى مفصّلى كردند و خسته و نالان دست به دعا برداشتيم و حضرت اباالفضل العباس (ع) را شفيع قرار داديم .

در اثناء توسل ، سوراخ كشتى گرفه شد و با ختم توسل ، صداى ملاّح بلند شد كه آسوده و راحت باشيد كه نسيم موافق مى آيد، با اينكه مسافت راه زياد بود فرداى آن شب وارد شهر شديم .

جاى دارد كه شهيدان همگى غبطه خورند
به مقامى كه تو را داده خداوند كريم
بهر هر يك همه جنّت موعود كم است
گر كنند اجر تو را بين شهيدان تقسيم
نه پيمبر نه وصيّيى نه امام و معصوم
گوئيا با همه در رتبه شريكى و سهيم

منبع: بیقرار ظهور


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: مناسبتی