سیره پیامبر (ص) به مثابه نماد حاکم دینی
مقدمه
بی شک در دنیای زندگی می نماییم که تحول و تغییر فراگیر، پیچیده و سریع، ساحات مختلف حیات انسانی را در نوردیده و بر آن تأثیر داشته است. تحولاتی که در ساحات گوناگون حیات آدمیان فراز آمده است؛ از یک سوی انگیزه، اندیشه، روش و باورهای متنوع و متکثری را زایانده است، و از سوی دیگر ارتباط و تعامل همه سویه میان آنها را در گستره ای وسیع و در هم تنیده فراهم آورده است.
طبعاً تدبیر این وضعیت بسی متفاوت از اداره ی ایستارهای گذشته و پیشین، به ویژه در حوزه ی سیاست بوده و منطق، زبان، ابزار و سازو کارهای خویش را می طلبد. همین طور در شخص مدیر و حاکم پیدایی پاره ای از ویژگی های ذهنی، فکری و رفتاری را لازم می سازد. البته با این تفاوت که آن ویژگی ها نباید همچون اوصاف فردی و خصوصی حاکم در آمده و تنها در دامنه ی شخصیت انفرادی او نمود داشته باشد، بلکه به فراسوی آن، یعنی در لایه های مختلف تعاملات و مناسبات اجتماعی و به تعبیر جامع تر در فراگرد مدیریت سیاسی - اجتماعی تجربه و اعمال گردد.
تصویر بالا و نیازمندی های آن این واقعیت را به طور روشن باز می گوید که تدبیر جهان امروز در فقدان روش و سبک متناسب به آن، ناکارامد و شاید میسور نبوده باشد. از این روی، حاکمان و مدیران جامعه ی امروزی ناگزیر از گزینش، اعمال و تولید سبک و روش در فرایند مدیریت جامعه هستند. تاجایی که اوصاف انفرادی شایسته ی آنها مادامی که سیرت و صورت سبک مدیریتی پیدا ننمایند، به درد شخصیت سیاسی - مدیریتی آنها ( از آن حیث که چنین مسوولیتی دارند) نمی خورند. از آنجایی که نوشتار پیش روی در مورد سیره ی پیامبر (ص) در مقام حاکم دینی می باشد، طبعاً معطوف به سبک و روش مدیریتی ایشان بوده و در این زمینه در پی تحلیل و تبیین مؤلفه های کلیدی سبک و روش حضرت (ص) در مقام حاکم دینی جامعه است.
مؤلفه های سبک و روش
چنان که گفته شد منظور از سیره ی پیامبر (ص) به مثابه حاکم دینی صرفاً اخلاق و رفتار انفرادی ایشان نیست، بلکه اوصاف و ویژگی های حضرت (ص) در سیرت و صورت سبک مدیریتی در مقام حاکم دینی مطلوب می باشد.
سبک و روش پیامبر اسلام (ص) در مقام حاکم دینی بر آمده و بر ساخته از دانایی، توانایی و شنوایی بوده است؛ البته با این خصوصیت که آن سه همزمان و به طور همپوش عمل می نمایند.
الف- دانایی
دانایی که از آن سخن می رود و به ویژه در ساحت حکومت و مدیریت جامعه همچون ساز و کار عمل می کند، تنها در حد اطلاعات عمومی و یا آگاهی سطحی نیست، بلکه درک و فهم عمیق و همه سویه در حوزه ی مسوولیت و رسالت، به موازات حقایق و واقعیات محیط پیرامونی و بیرونی می باشد. بنابراین ساز و کار زایش و رویش دانایی را می توان به گونه ی زیر تبیین و تحلیل کرد:
1- خردورزی؛ اعتماد و احترام به خرد انسانی و نیز کاربردش در حوزه های گوناگون زیستی از ارکان و عناثر پایه در تولید و توسعه ی دانایی است. روشن است فرد و جامعه ای که خرد را همچون منبع جوشان دانش و معرفت برنگیرد، و نیز به مثابه نیروی مولد و روشن گر در خویش نپروراند و بدان باور نداشته باشد، طبعاً دامنه ای از خرافات، جهل و تاریکی را می گستراند، و این وضعیت در فراگرد مدیریت و حکومت پیامدهای بس ویران گری را به همراه دارد؛ چرا که سبب می گردد تا منابع و سرمایه های مالی و انسانی نابود شوند. در مقابل خرد ورزی عامل اصلی تولید ظرفیت، استعداد، سرمایه و منابع انسانی و غیر انسانی و نیز استفاده ی پربازده آنها در راستای رشد و پیشرفت همه جانبه ی جامعه ی بشری است. همچنین سد بلند و استواری فرا روی سیاست استحمار فرهنگی و تمدنی ملت ها فراهم می آورد.
2- مشورت و مشارکت؛ پیادار شدن دانایی در روش و سبک مدیر و تدبیر جامعه،
همانا هنگامی عملیاتی می گردد که این سبک به فعال سازی و فعالیت آگاهانه ی عمومی بیانجامد. چون این سیاست از یک سو سبب می گردد که خرد جمعی زایش یافته و تمامی عملیات آدم ها در حوزه ی عمومی و اجتماعی برآمده از آگاهی و دانایی باشد، و از سوی دیگر مشارکت همگانی و فعالیت جمعی را توسعه می بخشد. روشن است در جامعه ای که دانایی تبدیل به فرهنگ عمومی شده است و یا خواهد شد، روش تدبیر و اداره ی آن ناگزیر از اعتماد به دانایی و اعمال آن است. فراتر این که دانایی در شمار مختصات ذاتی مدیر و مدیریت در می آید. بدین ترتیب مشورت و مشارکت در فراگرد تدبیر دانایی محور جامعه حضور اساسی می یابد.
3- تجربه و آزمون؛ سبک مدیریت دانایی محور جامعه نه تنها آغازش، بلکه مهم تر از آن توسعه و تداومش به شدت در گرو آزمون و تجربه است. دقیقاً آزمون برنامه ها، طرح ها، ارزش ها، باورها، شیوه ها، عوامل انسانی و... به رهبر و حاکم جامعه، دانایی و اعتماد به نفس نسبت به مسوولیت و رسالت خودش، برآورده شدن خواست ها و نیاز ها و ظرفیت مردم و جامعه، و عملیاتی شدن اهداف و چشم اندازها می بخشد، و دامنه ی روشن بینی و اقدامات روشن گرانه ی او را بسی فراخ و گسترده می سازد. نکته ی کلیدی در فرایند آزمون و تجربه همانا بهره وری منابع و عوامل و در مجموع تمامی عملیات و فعالیت های فرهنگ و تمدن ساز آدمیان می باشد. بنابراین رهبری که در پی بازسازی و یا نوسازی فرهنگ و تمدن ویژه ای است، ناگزیر از کاربرد آزمون و تجربه به مثابه عنصر اصلی روانه ی تدبیر دانایی محور جامعه می باشد.
4- توزیع اطلاعات در جامعه؛ از پیامدهای منطقی و هستی شناختی سبک مدیریتی یاد شده همانا این واقعیت است که اطلاعات درست و به موقع در میان مردم در گردش قرار گیرد؛ طوری که همگان بتوانند با دسترسی به منابع اطلاعات، آگاهی های لازم را در امور مربوط به آنها به دست آورند. از این روی، نهاد حاکمیت، که بیشترین سیطره و مهم ترین اطلاعات را در اختیار دارد، موظف به توزیع آن در جامعه می باشد، زیرا در فقدان چنین توزیعی خردورزی، آزمون، مشورت و مشارکت، که از سازه های اصلی دانایی می باشند، ناکارآمد می گردند.
5- توسعه ی انسانی؛ در سبک نام برده که دانایی از مختصات بنیادی آن می باشد، توسعه انسانی گوهر چنین روشی را می سازد. در واقع چهار ساز و کار پیش گفته همه معطوف به این مهم هستند، و توسعه ی انسانی برایند آنها می باشد. به تعبیر گویاتر از ممیزات اساسی رهبری و مدیریت دانایی محور از گونه های دیگر رهبری همانا ارزش، کارکرد و اهمیت توسعه ی انسانی در این سبک و روش تدبیر می باشد.
سیره و سبک پیامبر (ص) در مقام حاکم دینی، عنصر دانایی و زیر مجموعه های آن را به گونه ای بازتابانده است. روشن است دینی که بنیاد، ابزار و اهدافش بر پایه ی آموختن و آموزاندن، پرورش و پروراندن گذاشته شده است، نمی تواند سبکی جز سبک دانایی محور اعمال نماید. اندک تأمل در مفاد و محتوای پیمان ها، بیعت ها و اقطاع های پیامبر (ص) به روشنی نشان از دوراندیشی، شناخت دقیق از وضعیت روانی، اقتصادی، اعتقادی و جامعه شناختی مردم و جامعه ی آن روز خرد ورزی و خردمندانه بودن آنها دارند.
پیامبر (ص) یکی از عوامل عقب ماندگی، پسرفت و سنگواره شدن جامعه را همانا تدبیر غیر علمی، فرصت و ارزش ندادن به دانایان در فراگرد سامان دهی و مدیریت جامعه می داند؛ « و قد قال رسول الله (ص): مَا وَلَّت أمة أمرَها رجلاً قطُّ و فیهم مَن هو أعلمُ مِنه إلَّا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتی یرجعوا الی ملةِ عبده العجل» (الهلالی، بی تا، 458).
در پیمان عقبه ی دوم یکی از مواد مورد تعهد، که بیت کنندگان با پیامبر (ص) بستند، این بود که: «در سختی و آسانی، خرسندی و ناخرسندی، و به هنگام برتری یافتن دیگران بر ما، گوش به فرمان باشیم و بر سر امر رهبری با آن کسی که شایستۀ آن است به ستیز بر نخیزیم و در همه جا سخن حق بر زبان آوریم و در راه خدا از نکوهش هیچ نکوهش گری هراسی به دل راه ندهیم» (حمیدالله، 1377،90). در این پیمان تأمین حقوق و دفاع از حق، تلاش منظم برای رسیدن به هدف بسیار فراگیر (توحید)، شایسته سالاری در رهبری جامعه منعکس شده است.
پیامبر (ص) در روانه بیعت ستانی در میان مردم حاضر می شود، با طیف های مختلف جامعه تماس می گیرد، با آرامی و به شیوه منطقی مطالب و رسالت خویش را بر آنها ارائه می کند و از آنها می طلبد پیرامون چیزی که عرضه شده است بیندیشند و در نهایت آزادی و آگاهی به داوری و گزینش بپردازند، و از اعمال عوامل زور و فشار بپرهیزند؛ همان طوری که شخص ایشان از آنها دوری نموده است (طبرسی، 1417، 133).
در جریان بیعت در عقبه سوم، جهت انسجام و کارآمدی ساماندهی اجتماعی، پیامبر (ص) پیشنهاد می دهد تا مردم از میان خود نمایندگانی را برای تدبیر بهتر مسائل و نیازمندی هایشان برگزینند، تا از این طریق خرد جمعی و مشارکت عمومی زایش و رویش گسترده و نهادینه شود. در کتاب عیون با سند امام رضا (ع) از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که فرمود: «هر کسی از شما که در پی زدودن و گسستن همبستگی جامعه برآید، حق و حقوق مردم را از بین برده و پایمال نماید، رهبری و مدیریت جامعه را به دور از مشورت انجام بدهد. چنین شخصی را بکشید؛ همانا خداوند اجازه ی این عمل را برایتان داده است» (صدوق، 1404 هـ، 67).
در این فرمایش نهایت توجه، اعتماد و اعتبار به خردمندی و خرد ورزی آدمیان، حقوق و فعال سازی جامعه رفته است. تاریخ اسلام نمونه های فراوانی از مشورت پیامبر (ص) در مواقع حیاتی برای تصمیم گیری کارامد را گواهی می دهد، مانند جنگ پدر، جنگ احد و خندق، جنگ طائف و داستان حدیبیه و غیره، که در همه به گونه ای مشارکت دادن، فعال سازی، احترام و اعتماد به خرد جمعی آدمیان دنبال گردیده است.[1]
پیامبر (ص) هنگامی که عمرو بن حزم را والی یمن می سازد، اعمال و فعالیت هایی را از شمار وظایف و مسوولیت او بر می شمرد که از جمله ی آنهاست توزیع اطلاعات فراگیر و درست و آگاه سازی مردم نسبت به آنچه که خیر و سعادتشان را فراهم می آورد، و شر و ناگواری را از جامعه دور می سازد: «و لیخبر الناس بالذی لهم و الذی علیهم» (حمیدالله، 1377، 255). داستان فوت ابراهیم فرزند 18 ماهه ی حضرت (ص) یکی دیگر از این گونه عملکردها را به نمایش می گذارد. هنگامی که ابراهیم از دنیا می رود، در همان روز خورشید نیز گرفته می شود. مردم می گویند علت خورشید گرفتگی مصیبتی است که بر پیامبر (ص) وارد شده است. پیامبر (ص) همین که چنین سخن و باوری را می شنود بر آشفته شده و به سرعت مردم را در مسجد (که در آن روزگار به مثابه رسانه ی جمعی فراگیر عمل می نمود) فرا می خواند و بر بالای منبر رفته و خطاب به مردم می فرماید: ای مردم آگاه باشید! ماه و خورشید دو آیت از آیات الهی هستند و به خاطر مردن کسی گرفته نمی شوند.
چنین موضع گیری پیامبر (ص) چند نکته را بازگو می نماید. از یک سو مبارزه با خرافات و جهل و نادانی مردم و از سوی دیگر تقویت و توسعه ی خردورزی و خردمند شدن مردم و جامعه، و از جانبی هم توزیع اطلاعات درست، واقعی و به موقع جهت آگاه سازی همگان و حمایت از مردم در مقابل استفاده جویان.
پیامبر گرامی اسلام (ص) تأکید و توجه ویژه ای نسبت به دانش هایی داشت که کارکرد و بازده بیرونی داشته و در واقع بهره وری فعالیت ها را توسعه و تضمین نماید. از این روی، دانش هایی را پر ارزش می داند که در عمل به کار گرفته شود؛ «تعلموا بما شئتم ان تعلموا فلن ینفعکم الله بالعلم حتی تعلموا بما تعلمون» (پاینده، 1369، 231). طبعاً به کارگیری دانش هنگامی عملی می شود که از یک سو صاحب علم انگیزه و ضرورتی برای آن داشته و احساس نماید، و از سوی دیگر شرایط بیرونی و ماهیت درونی دانش ظرفیت و قابلیت به کارگیری و عملیاتی شدن را داشته باشد. آزمون پذیری و بهره وری، دو عنصر و عامل کلیدی تأمین آن دو مهم می باشد، زیرا تنها با آزمون پذیری است که هم ظرفیت اجرایی دانش ها و هم سطح و سقف بهره وری آن معلوم می شود و توسعه می یابد، یعنی همان چیزی که در فرمایش بالا با زبان «نفع» از آن سخن رفته است. به این ترتیب بر دانایی جامعه افزوده می گردد، و به همین منظور است که این همه در روش و سبک حکومتی - مدیریتی پیامبر (ص) حضور پر رنگی دارد.
ب- توانایی
تدبیر امور اجتماعی، اداره ی جامعه و در سطح بزرگ مدیریت فرهنگ و تمدن کار بس دشوار و پر مسوولیت می باشد. در شیوه و سبک مدیریت، به ویژه در حوزه های عمومی و کلان، عمدتاً سه محرک چشم اندازی و هدفی، روانه ی تدبیر را تحریک نموده و به تصویر در می آورد:
1- سیاست اصلی و کلیدی در سبک و روش اداره ی جامعه، تنها حفظ وضعیت موجود است؛
2- چشم انداز گوهری در روانه ی مدیریت، تنها تغییر و براندازی ایستار فعلی و موجود (سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، اعتقادی و...) می باشد، بی آنکه جایگزینی در نظر گرفته شده و یا آماده ی عرضه بوده باشد؛
3- سبک و روش تدبیر و مدیریت جامعه معطوف به تولید وضعیت جدید، تداوم و توسعه آن می باشد.
طبعاً هر یک ساز و کارهای مخصوص به خود را می طلبد و ویژگی هایی را در شخص حاکم و مدیر لازم دارد. در واقع همین چشم اندازها، سبک های مدیریتی خاصی را هم می زایند و هم از یکدگیر متمایز می سازند. البته بیان مشروح همه ی ممیزات آنها در این مقام میسور و لازم نیست. از این روی، تنها به تحلیل و بیان یکی از مهم ترین عناصر و ویژگی های سبک مدیر و مدیریت در
فراگرد تدبیر معطوف به تولید و توسعه ی ایستار فرهنگی، سیاسی و اعتقادی نوین می پردازیم، که با روشن شدن آن بخشی مهمی از ممیزات، معلوم و بازیابی می گردد، اما پیش از انجام این مهم لازم است تا توانایی را که در پی آن هستیم معرفی نماییم.
منظور از توانایی مجموعه ی عملکردهایی است که به وسیله ی آنها می توان با هزینه های متناسب به محصولات مطلوب و به موقع دست یافت.
هر چند این تعریف باردار واژه های اقتصادی است و لیکن محتوا و معنای آن دامنه ای بس گسترده داشته است که شامل بیشترین ساحات زندگی می گردد، و دقیقاً همین معنا در این جستار مطلوب و مقصود می باشد.
اینک باز می گردیم به بیان مهم ترین عنصر و عامل در سبک مدیریت معطوف به تولید و توسعه ی وضعیت جدید که همانا بهره وری فعالیت می باشد؛ البته بهره وری به معنای فراگیر آن، که کلیه ی فعالیت های آدمیان را پوشش می دهد. در این تصویر بهره وری این است که برون داد و محصول سیستم و دستگاه (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی و... ) برتری های کمی و کیفی و نیز پایداری نسبت به ورودی ها و درون دادها داشته باشد.
بهره وری به این معنا در دو سبک حاکمیت و مدیریت که در پی حفظ وضعیت موجود و صرفاً تغییر آن می باشد دیده نمی شود، چون در اولی هیچ تغییری در ورودی ها در فراگرد عملیات تدبیری پدید نمی آید و لازم نمی نماید، برای این که با پیدایی هر گونه تغییری در درون دادها و ورودی ها، وضعیت موجود به هم ریخته و حفظ نخواهد شد و در دومی اساساً وضعیت بعدی در برنامه نبوده، بلکه تنها تغییر و فروپاشی وضعیت حاضر است. به این ترتیب عناصر و عوامل لازم بهره وری در هر دو مفقود می باشد. با تحلیل و تبیین بهره وری که از این پس خواهد آمد، واقعیت نامبرده و ممیزات آنها بیشتر روشن می گردد.
ساز و کار و شاخصه های بهره وری فعالیت (به طور کوتاه) به گونه زیر می باشد:
1- آموزش پیوسته و فراگیر، در جهان پیشرفته ی کنونی و با توجه به سیر تکاملی آتیه ی بشر، دانایی و آگاهی زیر ساخت هر گونه تحول و تکامل، پیدایی و باروری نظم و ساخت های متنوع، معیار ارزش گذاری و داوری، عامل تولید و توسعه و بارآوری تمامی فعالیت های آدمیان، ملاک و مبنای توزیع درآمدها و موقعیت های اجتماعی و... می باشد. از سوی دیگر زایش دانایی و تداوم کارکرد و جایگاهش در گرو آموزش پیوسته و فراگیر است. به ویژه این که پایداری برون داد (توسعه ی وضعیت جدید) که یکی از پایه ها و پیامدهای ضروری و کارکردی فعالیت های بهره ورانه می باشد، تنها به وسیله ی آموزش پیوسته تأمین و تضمین می گردد.
2- خلاقیت و نوآوری؛ بدون شک به وجود آمدن و برآمدن وضعیت نوین و نیز برتر و بهتر شدن برون داد، محصول و بر ساخته ی روانه ی خلاقیت و نوآوری است، و در فقدان نوآوری برون داد و وضعیت جدید کارامدی و برتری خویش را فرا می گذارد. به همین سبب یکی از عوامل و عناصر کلیدی در بهره وری فعالیت آدمیان همانا خلاقیت و نوآوری می باشد.
3- قانون مندی رفتار نقش ارزشمند و تأثیر گذار در بهره وری و بارآوری فعالیت آدمیان دارد. چون بهره وری در چارچوب سیستم، زایش و رویش می یابد. از سوی دیگر هر گونه عملیات و فعالیتی که در درون یک سیستم انجام می پذیرد، باید قانون مند و منظم بوده باشد. در غیر آن فعالیت از بازده بازمانده و در نهایت به فروپاشی سیستم می انجامد. بنابر این بهره وری عملیات (فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... ) در گرو قانون مندی رفتار انسان ها می باشد.
4- خودباوری که از شمار عوامل بنیادی خودباروری و خویش فرمانی آدمیان است، از ساز و کارهای روانی و فرهنگی بهره وری فعالیت محسوب می شوند.
5- تنوع فعالیت و عملیات در درون یک جامعه.
6- توسعه و تداوم فعالیت های مولد.
7- گردش نیروی انسانی فعال.
8- ارزش افزوده و بارآوری فعالیت عمومی.
9- ارزش افزوده و بارآوری عملیات تخصصی.
سبک و روش پیامبر اسلام (ص) در مقام حاکم و مدیر جامعه به روشنی توانایی و ساز و کار کلیدی اش، یعنی بهره وری را باز می تاباند، که به گونه ی ذیل قابل بازگویی می باشد.
اولاً در سوره مبارکه توبه، آیه ی 128، می خوانیم: « لقد جاء کم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رؤف رحیم» (توبه، 128)؛ همانا رسولی از جنس شما برای هدایت مردم آمد که ناتوانی، فقر و جهل، پریشانی و سرگردانی (ضرر و هلاکت) مردم برایش بسیار دشوار و ناگوار و تحمل ناپذیر بوده و بر نجات شما از این وضعیت بس حریص می باشد و نسبت به مؤمنان مهربان است.
از سیاق آیات قبل کاملاً پیداست که منظور از رسول، در این آیه، پیامبر گرامی اسلام (ص) است. مطالب گوناگون به ویژه چند مطلب زیر از این آیه ی شریفه استنباط و فهمیده می شود.
1- پیامبری که برای اداره و هدایت بشر آمده است، مانند دیگران انسان می باشد. فرشته نیست گرچه برتر از اوست، و غیر انسان نیز نمی باشد. دلیل و علت آن روشن است؛ چون قوانین، اهداف و روش هایی که پیامبر (ص) برای مدیریت جامعه برگزیده متناسب با جامعه انسانی بوده و از سوی آدمیان آزمون پذیر و عملیاتی می باشد.
2- این پیامبر (ص) آمده است تا جامعه ی بشری را توان مند ساخته و در مقابل هر گونه آسیب وعامل نابودی آن را بیمه و مقاوم بسازد (حریص علیکم). در غیر این صورت ضرر و هلاکت از مردم دور نخواهد شد، و دشواری فقر و هلاکت بر رهبر شعاری بیش نخواهد بود. بدون تردید ساحت رسول گرامی اسلام (ص) از وعده های دروغین و تظاهر به همدردی با مردم به دور می باشد. پس توان مندی و رشد جامعه ی بشری و نیز زدودن عوامل نابود کننده حیات آدمیان، از شمار رسالت الهی و از مختصات سبک رهبری و مدیریتی ایشان می باشد (عزیزٌ علیه ما عَنِتـُم حریصٌ عَلَیکُم).
از سوی دیگر همان طوری که ضرر و هلاکت مردم صورت های گوناگون می تواند داشته باشد، طبعاً توان مندسازی آنها نیز چنین خواهد بود. بنابراین عوامل و عناصر متنوع در توان مندی سبک مدیریت و اداره جامعه لازم و ضروری است، که از شمار مهم ترین آنها بهره وری و بارآوری می باشد، که به گونه ای در آیه شریفه زیر منعکس شده است و پیامبر (ص) را بدان سوی رهنمود داده است.
«انک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصُّمَّ الدُّعَاءَ إذا ولَّوا مدبرین و ما أنت بهادی العمی عن ضلالتهم إن تسمع إلا من یؤمن بآیاتنا فهم مسلمون» (روم، 52 و 52)؛ پس ای رسول ما این مردم مرده را نتوانی با سخن حق و درست شنوا کنی و کران را که از آن رو می گردانند به سوی آن فراخوانی، و نیز مردم نابینا و بی بصیرتی که نمی خواهند آگاه بشوند، از گرداب گمراهی و تاریکی به شاه راه رشد و روشنایی هدایت و راهنمون گردی.
آری مردمانی که ظرفیت شنیدن و باور نمودن سخن حق را دارند و در پی رشد می باشند، می توانی هدایت نموده و سخن را بگوش هوششان برسانی.
در این آیه شریفه از یک سو عوامل و عناصری بازگو شده است که هم اصل فعالیت و عدم فعالیت و هم ثمربخشی و بارآوری و نیز ناباروری آن وابسته به آنها میباشد. مرده و مردگی نماد ناپویایی و عدم فعالیت کوری و کری نشانه ناباروری و ناکارامدی است.در مقابل، حیات برابر نشین پویایی و تحرک، بینایی و شنوایی علایم و عوامل بهره وری و بازدهی فعالیت و عملیات انسان می باشد. چون سیاق و زبان آیه مذمت مردگی، کوری و کری است طبعاً امور مقابل آنها که در بالا یاد شد، مورد حمایت و مطلوب دین می باشد. در غیر این صورت کارآمدی اسلام در حوزه اهدافش نیز مورد تردید قرار می گیرد و همچنین رسالت پیامبر (ص) که در آیه پیشین بازگو شد و همانا توان مندی تدبیر و تواناسازی مردم بود (عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم) حیثیت برونی و عملیاتی پیدا نخواهد کرد. بنابراین آیه شریفه ی یاد شده به روشنی به پیامبر (ص) رهنمود می دهد که در روانه مدیریت و اداره جامعه، ساز و کارهایی که بهره وری فعالیت را تأمین می نمایند باید تولید و اعمال گردد، و از عوامل باز دارنده این مهم جلوگیری به عمل آورد.
گفته آمد که بهره وری فعالیت به آموزش پیوسته، قانون مندی رفتار، خود باوری و... بر می گردد. از این رو قرآن کریم حضور این عوامل را در سبک مدیریتی پیامبر (ص) منعکس کرده است. در سوره یوسف می خوانیم که الله متعال به رسول خود دستور می دهد که به مردم بگوید سبک و روش او در اداره ی خدا محورانه ی جامعه، همانا بینایی و بصیرت می باشد. روشن است که بصیرت (به ویژه در جامعه ی گسترده، پیچیده، پیشرفته و تغییرپذیر) هنگامی پیدا می شود و پایدار می ماند که آموزش پیوسته نهادینه شده باشد؛ « قل هذه سبیلي أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا و من اتبعنی و سبحان الله و ما أنا من المشرکین» (یوسف، 108)؛ در سوره مبارکه شوری پروردگار عالم چند دستور به پیامبر (ص) در مقام فراخوانی و تدبیر مردم، می دهد:
1- استقامت و پایداری، «و استقم»؛
2- پرهیز از رفتار تقلیدی و نامنظم، «ولا تتبع أهواء هم»؛
3- باور به کتاب و قرآن، « امنت بما انزل الله »؛
4- عدالت گستری، « لا عدل بینکم»؛
5- آزادی مسوولانه و این که تصویر آینده با سیرت فعلی آدمیان ترسیم می شود، « لنا اعمالُنا و لکم اعمالُکم».
روشن است که پایداری برآمده از خود باوری و آزادی مسؤولانه است که برایندش همان خودباروری مردم می باشد. در فقدان خودباوری هرگز در جامعه استقامتی دیده نمی شود. همین طور پیامد و محصول رفتار منظم و عقلانی، باور به مرجع و معیار در عمل و رفتار (قرآن که همان مرجع و قانون است) و عدالت گستری، همانا قانون مندی رفتار و فعالیت مولد می باشد.
به این ترتیب در سبک حاکمیت و مدیریت حضرت سازه های بهره وری و توانایی حضور می یابند. «فادع و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزل الله من کتاب و أمرت لأعدل بینکم الله ربنا و ربکم لنا أعمالنا و لکم أعمالکم» (شوری، 15).
برآوری و بازدهی فعالیت در گروه ارزیابی و سنجش دقیق شرایط، امکانات، محیط، قابلیت ها، برنامه ریزی، آینده نگری و اقدام به موقع می باشد. در غیر این صورت، حرکت نه به فعالیت مولد می انجامد و نه فعال سازی عمومی را در پی دارد. چنین اصل و مکانیزم عقلانی - تجربی را پیامبر اعظم (ص) در دستور کار آدمیان قرار می دهد و می فرماید: « خذ الامر بالتدبیر فإن رأیتَ في عاقبته خیراً فأمض و ان خفت غیاً فامسک» (پاینده، 1369، 301).
از سوی دیگر توسعه ی انسانی، تنوع، مولد بودن و بارآوری فعالیت فردی و عمومی، خلاقیت و نوآوری به دو گونه پیش زمینه و عامل فرهنگی و اقتصادی گره خورده است. شادابی و امنیت روحی - روانی و امید و اعتماد به آینده، از شمار محرک ها و انگیزه های بسیار قوی و ماندگار در پویاسازی پایدار جامعه می باشند. همین طور فرصت و دست یابی همگان به عوامل و منابع حیاتی- معیشتی و پرورش قابلیت های آدمیان در راستای استفاده سالم و بهینه از آنها، از عوامل اقتصادی موارد یاد شده می باشد. در سبک و روش حاکمیت و مدیریت پیامبر اکرم (ص) دو عامل نامبرده به روشنی اعمال گردیده است.
پیامبر (ص) کسانی را که به اسلام می گرویدند، نه تنها ملکیت آنها را بر دارایی ها و ثروتشان می پذیرفت و تأمین می نمود، بلکه اموال و منابع دیگری نیز در اختیارشان قرار می داد. اقطاعات، که حضرت (ص) به دیگران ارائه می داشت، در همین راستا تفسیر پذیر است. همین طور عملیات اقتصادی را مادامی که به گسترش فقر و نابرخورداری در جامعه نمی انجامید، آزاد گذاشته و از آن حمایت می نمود. اقدامات پی گیرانه در زدودن نابرخورداریی ها و توزیع
عادلانه ی فرصت، عوامل و منابع تولیدی در میان مردم انجام می داد و در جهت توسعه ی انسانی سرمایه گذاری می کرد ( حمیدالله، 1377، 176-190، 372-396، 223-226).
حضرت (ص) هنگامی که عمرو بن حزم را به کارگزاری یمن گمارد، مجموعه ای از شرح وظایف برایش ترسیم و تعین نمود، که یکی از دستور العمل ها همانا تقویت و تولید شادابی و سرزندگی و نیز توسعه امنیت و امید به آینده در میان مردم بود؛ « و أن یبشر الناس بالخیر و یأمرهم به و یبشر الناس بالجنه و بعملها» (حمیدالله، 1377، 255).
به معاذ بن جبل، یکی دیگر از کارگزاران خویش، دستور داد که با مردم سخت نگیرد و خوش بینی را در آنها زنده نماید. « یسرو لا تعسر و بشرو لا تنفر» (حمیری، بی تا، 237). در این دستورها واژگان « یبشر»، «یأمر»، «یسر» و «خیر» دلالت روشن بر مقصود دارند. توجه و اعمال دو عامل و صفت یاد شده در سبک پیامبر (ص) به مثابه حاکم دینی، آن گاه که ایشان مختصات اسلام واقعی را معرفی می کند، بهتر فهمیده می شود؛ « عبدالله بن عمر ان رجلاً سأل رسول الله (ص) أيُّ الإسلام خیرٌ قال: تطعم الطعام و تقرأ الاسلام علی من عرفت و من لم تعرف» (حنبل، بی تا، 169-196). در این فرمایش « عبارت من عرفت و من لم تعرف» جامعیت و انسانی بودن این روش را می رساند.
ج- شنوایی
شنوایی را می توان به دو صورت تصویر نمود:
1- شنوایی منفعل؛
2- شنوایی فعال.
شنوایی منفعل؛ توأم با اقدام نبوده و بیشتر در محدوده ی حالات روانی - عاطفی و تأثیرهای برآمده از آن دو ایستا می گردد. به همین جهت یا برون داد اجتماعی نداشته و یا بسیار ضعیف است.
شنوایی فعال، چنین شنوایی برابر با مجموعه ای از اعمال، اقدامات و اجرای سیاست های کارگشا برای مردم در لایه های گوناگون جامعه می باشد. از این روی، برون داد اجتماعی آن در قالب نهادها، سازمان ها، ارزش ها و روش ها، قوانین و خدمات و... در حوزه های مختلف زیستی نمود می یابد. ناگفته نماند که در این گونه، حیثیت عاطفی از بین نرفته است، بلکه تدبیر عقلانی با بازدهی اجتماعی پیدا می کند. آنچه که متناسب مقام حاکم و مدیر است و همچون سازه ای اصیل در سبک و روش مدیریت و حاکمیت ضروری می نماید، همانا شنوایی فعال ( در معنای یاد شده ) می باشد، و در سبک و روش پیامبر (ص)، به مثابه حاکم دینی، بازنمود گسترده دارد.
ارکان بنیادی و پاره ای از لوازم کارکردی و ارزشی شنوایی فعال به شرح زیر هستند:
حق مندی آدمیان: هر گاه شنوایی حاکم و سبک مدیریت، نه بر پایه ی حق مندی انسان، بلکه به تبع شرایط و تنگناهای سیاسی - اجتماعی همچون ابزار اقناع و ترفند قدرت به کار گرفته شود، و یا از روی لطف، بخشش و تفضل حاکم به مردم بوده باشد، در این صورت، شنوایی را نمی توان از مختصات سبک و روش حاکمیت و مدیریت و سیره ی حاکم دانست، بلکه از شمار تاکتیک های مقطعی حاکم است، زیرا ماهیت سیره و مختصه ی سبک این است که هم زایش و هم رویش سبک باشد؛ طوری که در فقدان آن، سبک از هم گسیخته می شود و ماهیت و معنای دیگری می یابد. به عکس، هر گاه شنوایی بر مبنا و برآمده از حق مندی آدمیان بوده باشد، در این صورت، از مولفه های تولیدی، کارکردی و تداومی روش و سبک حاکم و مدیریت می باشد. شنوایی برآمده و برساخته از حقمند دانستن آدمیان، کارکردهایی را برای سبک و روش حاکم و مدیریت، نسبت به مردم و حکومت ترسیم و تعین می کند.
نسبت به مردم:
1- حق آزادی مسولانه بیان، اندیشه و اعتقاد؛
2- حق به نقد کشیدن منطقی و مستدل رفتار و کردار مسوولین، کارگزاران و تمامی نهادها و افراد صاحب صلاحیت؛
3- حق مطالبه خواست ها؛
4- حق امنیت (فکری، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اعتقادی)؛
5- حق انتخاب و عزل.
از این مجموعه می توان به عنوان حق مردم و جامعه بر حکومت یاد کرد.
نسبت به حکومت:
حکومت وظیفه، تکلیف و مسوولیت دارد که:
1- سیاست گذاری و اقدامات تأمینی، حمایتی، نهادی، مالی، آموزشی و قضایی در راستای تحقق عملی و عینی حقوق نامبرده مردم به عمل آورد؛
2- در صورت عدم توفیق و یا اقدام، تغییر سیاست، روش و مسوولین دنبال گردد.
شنوایی در هر دو معنایش هنگامی جنبه ی عملیاتی می یابد که تعامل و ارتباط با مردم پیوسته، گسترده و از نزدیک انجام بگیرد. در این صورت است که در تجربیات مردم مشارکت اتفاق می افتد. مسوولین همان که مردم لمس و تجربه نموده اند (محرومیت، مظلومیت، خوشی و ناخوشی و...) تجربه می نمایند. از این رو دیده می شود که پیامبر اکرم (ص) با گروه ها، اصناف و طبقات مختلف جامعه پیوسته رابطه نزدیک برقرار می کند؛ در کنار فقرا نشسته و همچون آنها غذا می خورد، لباس می پوشد و زندگی می کند. با اصحاب مزاح، شوخی و گفت گو می نماید. از بیماران در دورترین محله ها بازدید به عمل می آورد. با کودکان بازی نموده و در مجلسشان می نشیند و به حرف ها و خواست های آنها همچون خواست های بزرگان گوش فرا می دهد و نیازهایشان را برآورده می سازد. دعوت و مطالبه ی آزاد، بنده، کنیز و مستضعفین را یکسان پاسخ می دهد (الیحصبی، 1409هـ، 121).
بر طبق وحی که به پیامبر (ص) می شود، مردم را در مسجد جمع نموده و بر منبر بالا می رود و با آنها سخن بسیار گفته و رهنمودهای حیاتی ارائه می دهد. در
فراز مهمی از این رهنمودها، وظایف و مسوولیت هایی را برای کارگزاران و رهبران پس از خویش، نسبت به مردم و جامعه، تعیین و ترسیم می کند که غالباً از گونه ی اقدامات می باشد.
از شمار آنهاست:
1- مهربانی با همه؛
2- بزرگداشت بزرگان و حمایت از ضعیفان؛
3- عالمان و دانایان را تکریم و به شکوه و عظمت شان بیفزا؛
4- به مردم و جامعه آسیب و ضرر نرسان و از این طریق آنها را ذلیل و بی ارزش ننما؛
5- جامعه را فقیر و نادار و نابرخوردار نساز، که این امر مردم را به انکار و انحراف می کشاند؛
6- در را به روی مردم مبند تا آنها به شما دسترسی نداشته باشند، که در این صورت قدرت مندان و ستم پیشگان ضعفا را می بلعند؛
7-مردم را با زور، وادار به حرکت، انتخاب و گزینش نکن، که در این حالت جامعۀ دینی و امّت من نابود می شود؛ « اذکر الله الوالی من بعدی علی امتی الا یرحم علی جماعه المسلمین فاجل کبیرهم و رحم ضعیفهم و وقر عالمهم و لم یضر بهم فیذلهم و لم یفقرهم فیکفرهم و لم یغلق بابه دونهم فیاکل قویهم ضعیفهم و لم یجبرهم فی بعوثهم فیقطع نسل امتی... » (الزنجانی، 1363، 299).
روشن است که چنین وظایف و مسوولیت ها هنگامی عملیاتی می شوند که الزام قانونی، نهادی و اخلاقی وجود داشته باشد. پیدایی این گونه الزام ها در گروه حق مند دانستن آدمیان می باشد، زیرا در فقدان حق مندی، چنین وظایفی یا پی گیری نمی شود و یا گاهی مطابق خواست سیاسی قدرت پیشگان به صورت مقطعی و فرمایشی دنبال می گردد، که برایندش پیش آمدن وضعیت های تخریبی است، که پیامبر اکرم (ص) در فرمایش و دستورالعمل پیشین از آنها بر حذر داشته است و، به عکس، مسوولین را برای تولید ایستارهای سازنده مکلف نموده است.
این ایستارهای سازنده، مستلزم و یا برابر با همان حقوقی است که به عنوان لوازم و ارکان شنوایی فعال از آنها در این نوشتار یاد نمودیم.
پیامبر گرامی اسلام (ص) به اندازه ی حقوق آدمیان را مهم می شمرد که روش مدیریت و سیره ی حاکم را معطوف به تأمین آن، سامان دهی می کند؛ طوری که اگر حاکمی در جهت پایمال سازی حقوق انسان ها اقداماتی نماید، تغییر چنین سیاست و حاکمی را ضروری می داند.
امام رضا (ع) از پیامبر (ص) روایت می کند که حضرت فرمود: «مَن جَاءَکُم یُرِیدَان یُفَرّقُ الجَمَاعَةَ وَ یَغصِبُ الأُمّةَ أمرَهَا (امرها در زبان و فرهنگ دینی به معنای حق و حقوق مردم آمده است، به ویژه هنگامی که با واژه ی غصب همراه می شود، یکی از مصادیق روشن و یا قدر متیقن آن می باشد) وَ یَتَولَّی مِن غَیرِ مَشورَةٍ فَاقتُلُوهُ فَإنَّ اللهَ قد أذِنَ ذَلِک» (صدوق، 1404هـ، 62).
بر این اساس است که حق مندی و تأمین حقوق آدمیان را از شمار سیره های ماندگارش برای نسل های بعدی می داند و در سخت ترین شرایط و اوضاع، اعمال سبک و روشی معطوف به تأمین حقوق آدمیان را می طلبد؛ « عبدالله بن مسعود قال: قال رسول الله (ص) إنّها ستکون بعدي أثرةٌ و امورٌ تُنکِرُونَهَا. قالوا یا رسول الله (ص) کیف تأمر من أدرک منا ذلک. قال: تودون الحق الذی علیکم و تسألون الله الذی لکم» (حنبل، بی تا، 383-886 و 428-433).
مهرورزی: از عناصر و عواملی که شنوایی فعال بر آن تکیه دارد و در بستر آن به رویش اجرایی می رسد، مهرورزی است. مهرورزی هنگامی که در جامعه عمومیت یابد و از سوی مردم اعمال شود، به ویژه آن گاه که از مؤلفه های ساختاری و کارکردی حاکم و سبک حاکمیت و مدیریت به شمار آید، کارکردها و ایستارهای زیر را توسعه بخشیده و به همراه دارد. که همگان در عملیاتی شدن شنوایی فعال نقش کلیدی دارند.
1) مهرورزی پیوند و تعامل آدمیان را در عرصه های مختلف گسترده و پایدار می سازد؛ چون از یک سو وجود چنین صفت و مختصه، دارنده ی آن را به موجود و منبع پویا، زایش گر تبدیل می کند، و از سوی دیگر خوش بینی را نسبت به آدمیان تقویت می کند. طبعاً توأمان شدن این دو، توزیع فراگیر و مستمر داده های مهروزی را در مقیاس بزرگ و عمومی تأمین می نماید.
2) قدرت نفوذ و جذب پیام و نیز تحقق طرح ها و برنامه ها را سرعت و وسعت بخشیده و ضریب اطمینان و اعتماد به آن را افزایش می دهد.
3) آسیب پذیری و آفت زدگی مردم و مهم تر از همه، حاکم، سبک تدبیر را کاهش می دهد. به علاوه توان ترمیم و بازسازی مدیریت را افزایش می بخشد.
4) تدبیر و مدیریت گذار، تثبیت و تولید در حوزه ی سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... را بسی کارامد و پر توان می سازد؛ چون سرمایه ی اجتماعی چنان کارآمدی، که همانا آرامش روانی و اعتماد همگانی، نیروی انسانی فعال و مشارکت عمومی، خود گردانی مسوولانه و ثبات رفتاری می باشد، را فراهم آورده و از حمایتش برخوردار می گردد.
5) هر گونه تغییرات به صورت آرام، تدریجی، منطقی و عقلانی و کاملاً از مجاری قانونی انجام می گیرد. طبعاً در چنین سبک و گزینه ای فرصت و ارزشی برای اعمال خشونت جهت رسیدن و دست یازی به مقاصد وجود ندارد، زیرا مهرورزی در زمانه و زمینه ای می روید که خرد، منطق و عاطفه ی سالم انسانی همپوشانه فعالیت ها را حمایت و هدایت نماید. روشن است که در چنین بستری نهال خشونت نمی روید.
در قرآن کریم می خوانیم: «فبما رحمة مِن الله لِنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظَ القلب لانفضّوا مِن حولک فلاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین» (آل عمران، 159).
در این آیه ی شریف، الله متعال، اولاً یکی از مهم ترین ویژگی های شخصیت پیامبر(ص) را، که از شمار شاخصه های سبک و سیره ی ایشان در تعاملات اجتماعی می باشد، معرفی می کند، و آن مهربانی و نرم خویی حضرت (ص) با دیگران است.
ثانیاً کارکرد چنان شخصیت و سبکی را بازگو می نماید، یعنی نفوذ و پذیرش از سوی دیگران و توسعه ی روابط و پایداری آن، و نیز کاهش آسیب پذیری تعاملات انسانی- اجتماعی این کارکرد از طریق نفی کارکرد صفت متضاد بیان شده است، زیرا تند خویی و سنگ دلی نسبت به آدمیان، سبب می شود که دیگران از چنان شخصیتی دوری گزینند. پیامد دوری گزیدن، تنها ماندن در حوزه ی مناسبات اجتماعی، عدم تعامل و محدودیت روابط با دیگران است. در این وضعیت و حالت عرضه و تبیین پیام و نیز پذیرش و به کار بستن آن از سوی جامعه بی فروغ می گردد.
در سوره ی مبارکه إسرا پیامبر (ص) موظف به مهرورزی و خوب و خوش گفتاری با کسانی می شود، که حضرت (ص) دستور داد تا حقوق آنها را مراعات نماید و لیکن احتمال آن می رود که از سوی آنها بی حرمتی انجام بگیرد، حضرت (ص) در آن شرایط توان تأمین نیز نداشته باشد؛ « و إما تعرضن عنهم ابتغاء رحمه من ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا» (اسرا، 28).
با این که مهرورزی از ویژگی های شخصیتی و از مختصات روشی ایشان در مقام حاکم دینی بوده و عمومیت دارد و در خدمت بشریت، که طبعاً شامل مسلم و غیر مسلم می گردد می باشد؛ « و ما أرسلناک إلا رحمه للعالمین» در این روانه توجه به چند چیز لازم است:
1- مهرورزی باید توأم با هشیاری باشد؛
2- فقر و ناداری افراد نباید هیچ اثری در کاهش مهرورزی، و همین طور دارایی و ثروت ثروتمندان نباید تأثیری در افزایش آن داشته باشد « و لا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا »؛
3- هر چند با مخالفین نیز باید مهربان بود، لیکن در روانه ی مهرورزی نباید باورها، اندیشه ها و ارزش های معقول، مستدل، درست و کارامد خویش را فروگزارد؛ چون مهرورزی در واقع برخاسته و بر ساخته ی همان باورها، اندیشه ها و ارزش ها می باشد و با فروگزاری آنها چیزی به نام مهرورزی وجود نخواهد داشت؛ خواه با مسلمان و خواه با غیر مسلمان. پس ناگزیر چنین مهرورزی معطوف به حفظ و توسعه ی همان اندیشه ها و باورها و ارزش ها می باشد. بنابر این در عین مهرورزی با مخالفین، نباید در دام اطاعت از آنها افتاد. « و لا تطع من أغفلنا قلبَه عن ذکرنا»؛ « و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدن وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطا» (کهف، 28).
پیامبر اکرم (ص) هنگامی که وارد کارزار با دشمنان اسلام می شد و یا سپاهی را بر این امر مأمور و تجهیز می نمود، همه را، به ویژه نیروی های جنگی و فرماندهان نظامی را، جمع نموده، توصیه ها و دستوراتی به آنها می داد، که از مهم ترین شان این بود:
1- سپاهان اسلام آغازگر کشتار و جنگ نباشند؛
2- در حین جنگ از ابزار و رفتارهای خشن به عنوان سیاست هیچ گاه استفاده نگردد. گرچه نفس جنگ با خشونت همراه است، اما تلاش حضرت (ص) بر این بود که جنگ ها به زایش فرهنگ خشونت منجر نشوند، بلکه به عکس، به رویش فرهنگ صلح و گفت و گو در جامعه منجر شوند. فلسفه تشریع جهاد در اسلام، که بر مبنای حق دفاع بوده است، این واقعیت را به روشنی باز می گوید.
از این روی پیامبر (ص) به لشکریان اسلام دستور می داد که جنگ شما صرفا در راه خدا و برای او باشد و هیچ انگیزه و هدف دیگری را دنبال نکنید. در جنگ تجاوز ننموده و دشمن را مثله نکنید. از غدر و فریب بپرهیزید. پیرمردان، زنان و کودکان را نکشید. (عوامل حیاتی) آب را نبندید و درختان را قطع ننمایید؛ مگر به حد اضطرار برسید. برای شکست دشمن و دفاع از خویش از چنین اعمالی دوری گزینید (کلینی، 1367، 27-28).
در فتح مکه، با آن که مسلمین و شخص پیامبر (ص) از کفار قریش و مخالفین اذیت و آسیب های فراوان و دشواری دیده بودند و به همین جهت مسلمان ها هنگامی که مکه را پیروزمندانه گشودند، آن روز را روز « انتقام» نام گذاری
نمودند، اما پیامبر (ص) به سرعت با این بینش مخالفت کرده و آن روز را روز «مرحمت» نام نهادند و همه را مورد بخشش قرار دادند؛ جز جمع محدودی (تقریباً 11 نفر) که اعمال غیر قابل چشم پوشی انجام داده بودند. حتی از میان آنها نیز عده ای بخشیده شدند. مثل هند بن عتیه، و یا فردی که زینب دختر پیامبر (ص) را آسیب زده بود و موجب سقط جنین ایشان گردیده بود، پس از فتح مکه به سوی سرزمین روم فرار کرد تا پناهنده شود، ولی در نزدیکی های مرز یک باره به یاد مهربانی و مهرورزی پیامبر (ص) می افتد و به امید بخشش بر می گردد، و آن گاه که خدمت حضرت (ص) شرفیاب می شود، داستان و انگیزه اش را باز می گوید، پیامبر (ص) نیز از خطایش در می گذرد.
امام حسین (ع) از پدر بزرگوارش علی (ع) در مورد رفتار و ویژگی های جدش رسول الله (ص) سوال می کند. علی (ع) پاسخ می دهد که در ادامه به این وصف حضرت می پردازد: « با مردم انس می گرفت و آنان را از خود رمیده نمی کرد... دائماً خوش رو و نرم خو بود. خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود. به هر چیزی که رغبت و میل نداشت، بی میلی خود را در قیافه خود نشان نمی داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مأیوس نبودند، امیدواران را ناامید نمی کرد» (طباطبایی، 1364، 488-489).
اعمال تروریستی، که مختصه ذاتی آن همانا خشونت زایی و استفاده از روش های خشن و خشونت خیز است، از نظر پیامبر (ص) ممنوع بود و در روانه مدیریت و رهبری جامعه هیچ گاه از آن استفاده به عمل نمی آورد. از این روی، در ماده ی 36 از پیمان صلح مدینه ترور را منع می کند؛ «... انه من فتک فبنفسه و اهل بیته الا من ظلم و ان الله ابر هذا» (حمید الله، 1377، 105).
پیامبر (ص) به کارگزارش در یمن، عمرو بن حزم، دستور می دهد در مورد حقوق و فعالیت های درست با مردم با مهربانی و نرمی رفتار کن، اما با رفتار ستم گرانه به سختی و قاطعیت برخورد نما؛ « و یلین للناس فی الحق و یشتد علیهم فی الظلم» (حمیدالله، 1377، 255).
این مختصه روشی در فرمان و آموزش های پیامبر (ص) به معاذ بن جبل، یکی دیگر از مدیران و کارگزاران حضرت (ص) به روشنی منعکس شده است. در این فرمان به معاذ شیوه راهبرد جامعه را می آموزد که مهرورزی مهم ترین شاخص آن می باشد: « نسبت به یمنیان چون پدری مهربان و در اندیشه سامان بخشیدن به کارهای آنان باشد. نیکوکار را در برابر کار نیکش پاداش دهد و بدکار را بگونه ای پسندیده، از بدی باز دارد. من معاذ را چون فرمانروایی به سوی شما گسیل نکرده ام، بلکه وی را بسان برادر و آموزگاری که فرمان خدا را اجرا کند و حق صاحب حق را به وی باز دهد، به سوی شما روانه کرده ام. به معاذ دستور داده ام که با دانش و اندرز نیکو، مردم را به خدا فرا خواند و به خشنودی وی خشنود و با خشم او خشمگین گردد.» (حمیدالله، 1377، 262-263).
دو نکته در این فرمان وجود دارد که بنیاد مهرورزی را می سازند:
1- حاکم و مدیر جامعه برابر و برادر مردم است، نه برتر و بالاتر از آنها، و روانه حاکمیت و مدیریت فراگرد آموزاندن و آموختن است، نه فرمانروایی و امر شاهانه. روشن است که در غیر این حالت مهرورزی یا پیدا نخواهد شد و یا تاکتیک سیاسی مقطعی، نه مختصه ی همیشگی حاکمیت و مدیریت بیش نمی باشد.
2- ابزار این راهبرد دانش و خیرخواهی است، که برایند طبیعی و برونی آن مهرورزی است.
مبنای فکری و اعتقادی چنین روشی در مقام تدبیر اجتماعی، همانا این سخن پیامبر (ص) می باشد که فرمود: « لا یرحم الله من لا یرحم الناس» (حلی، 1410 هـ، 143).
مدارا: پیش زمینه و عامل فعال ساز دیگر شنوایی فعال، به ویژه همچون سبک و شیوه ی مدیریت و حاکمیت، مدارا و حلم می باشد.
مدارا به آن مرحله از رشد و تکامل شخصیت گفته می شود که هم توانایی و هم حق رفتار جبران کننده ی اعمال و فعالیت های نادرس، بازدارنده، کرامت ستیز و توهین آمیز که نسبت به شخصیت حقیقی و حقوقی (به عنوان فرد، در مقام حاکم و مسوول) انجام گرفته است را دارد، لیکن چنین ننموده و پاسخش را با بخشش و رفتار نیکو و سالم می دهد.
طبعاً در این مرحله از شخصیت، عصبانیت (خشم و غضب)، عصبیت (تعصب) و جهالت بی فروغ و بی کارکرد می گردد. بنابراین کسی که توانایی دارد، ولی حق ندارد، و یا حق دارد، اما توانایی ندارد، مدارا از سوی او اعمال نمی شود و معنا نمی یابد. پس سر این که نسبت به زیر دست زور گو، مدارا مجاز نبوده و مورد ندارد در همین دو خصوصیت نهفته است. چون نه توانایی مدارا به معنای یاد شده وجود دارد و نه حق مدارا کردن داده شده است، و بر فرض که توانایی باشد، حق آن وجود ندارد. از این رو در دین « التکبر مع المتکبر عبادة» یا «حسنة » و «التکبر علی المتکبرین هو التواضع بعینه» (ناظم زاده قمی، 1373، 107) دانسته شده است.
به این ترتیب مدرا در موضعی رواست که توانایی و حق، هر دو حضور داشته باشند. در اینجا برایند مدارا در مناسبات و تعاملات انسانی- اجتماعی عبارتست از:
1- بخشش و گذشت؛
2- نادیده گرفتن و استتار عیوب و لغزش های آدمیان، به ویژه مخالفین و نیز بازداری از اشاعه و افشای آنها؛
3- برجسته سازی خوبی ها و حسنات دیگران؛
4- خیرخواهی برای همه
خداوند رحمان به پیامبرش دستور مدارا در روانه ی فراخوانی به دین می دهد. این دستور، آن گاه که مخالفین و کفار از روی جهالت و تعصب حتی حاضر به شنیدن پیام اسلام نیستند و از حقیقت و هدایت روی بر می گیرند، تأکید بیشتر می یابد؛ « و إن تدعو هم إلی الهدی لا یسمعوا و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین» (اعراف، 198-199). از این آیه ی مبارکه، سه نکته اساسی، که از شمار مؤلفه های برایندی مدارا هستند، استفاده می شود:
1- بخشندگی و گذشت؛
2- برجسته نمایی حسنات و مهم تر از آن به زایش و رویش در آوردن خیرات و نیکوی نمودن، چون «وأمر بالعرف» در فقدان برجسته نمایی و رویش خیر واقعیت عینی و اجتماعی پیدا نمی کند؛
3- محدودیت و زدودن جهالت به هر روش ممکن، از جمله تحریم تعامل با جهال و معیار و مبنا قرار ندادن و نگرفت جهالت برای رفتار و داوری.
در نامه ی پیامبر (ص) به اسقف نجران و دیگر اسقف های آن دیار به یک معیار تعامل توجه اکید رفته است؛ طوری که هر گاه چنان معیاری در مقام عمل حضور داشته باشد، توسعه ی روابط مطلوب و مدارا از سوی پیامبر (ص) ضروری می باشد، و آن رفتار خیرخواهانه و ستم ستیزانه است؛ « و لا شیء مما کانوا علیه (علی ذلک جوار الله و رسوله ابدا ) ما نصحوا و صلحوا فیها علیهم غیر مثقلین بظلم و لا ظالمین» (میانجی، 1998 م، 333).
پیامبر (ص) نه تها بعد از فتح مکه، بلکه قبل از آن نیز، هر گاه بر مخالفین خویش تسلط کامل داشت، با آن که آنها بدترین رفتار و توهین آمیزترین کردار را با پیامبر (ص) نموده بودند و حتی اقدام به قتل ایشان نیز کردند، مثل یهودیان، اما پیامبر (ص) همه را مورد بخشش قرار می دهد. حضرت (ص) همواره با ملت ها و دولت های شکست خورده در جنگ و نیز با مخالفین ناتوان، پیمان صلح می بست تا از کشتار و خون ریزی جلوگیری به عمل آید.
پیامبر (ص) کسانی را که در پی بزرگ نمایی و اشاعه ی لغزش ها، عیوب و خطاهای دیگران می باشند، مسلمان واقعی نمی داند. از این روی دستور می دهد تا از این گونه رفتار نادرست دوری نموده و به اسلام اصیل نزدیک گردیم. «عن ابی جعفر (ع) قال: قال: رسول الله (ص) یا معشر من أسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه، لا تتبعوا عثرات المسلمین فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته یفضحه» (کلینی، 1365، 355).
پیامبر اسلام (ص) همواره می فرمود: حاجت کسانی که به من دسترسی ندارند را به من برسانید و بدانید هر کس که حاجت اشخاص ناتوان و بی رابطه با سلطان را نزد سلطان برد و آن را برآورده کند، خداوند قدم هایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد. ایشان نسبت به مردم از سه چیز دوری می نمود:
1- هرگز احدی را مذمت و سرزنش نمی کرد؛
2- هرگز لغزش و عیب هایشان را جستجو نمی کرد؛
3- هیچ وقت حرف نمی زد، مگر در جایی که امید ثواب در آن می داشت (طباطبایی، 1364، 488-489).
به این ترتیب مدار، مهرورزی و حق مندی همچون سازو کارها، شنوایی فعال را، که یکی از مختصات سبک و سیره ی حضرت (ص) در مقام حاکم دینی است، تکمیل و تولید می کند.
نتیجه
از مجموع مباحث گذشته به این نتیجه می رسیم که:
1- پیامبر گرامی اسلام (ص) در مقام حاکم دینی سبک ویژه ای داشته و تدبیر جامعه را با همان روش خاص انجام می داده است.
2- هر سبک و روشی مؤلفه های کارکردی و ساختاری دارد که هویت آن را می سازد و در قالب آن عمل نموده و از همگنان خودش متمایز می گردد.
3- سبک و سیره ی پیامبر (ص) نیز از این قاعده مستثنی نشده است.
4- مولفه های ساختاری و کارکردی سبک و روش ایشان (ص) در مقام حاکم و مدیر جامعه، همانا دانایی، توانایی و شنوایی می باشد، که لوازم و سازوکارهای هر کدام به صورت مشروح در این نوشتار ارزیابی و تبیین گردیده است.
منابع و مآخذ
1- قرآن کریم.
2- الهلال العامری، ابوصادق سلیم بن قیس(بی تا)، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق شیخ محمدباقر الانصاری
3- الیحصبی، القاضی ابی الفضل عیاض (1409 هـ)، الشفأ بتعریف حقوق المصطفی، ج1، بیروت، دارالفکر.
4- پاینده، ابوالقاسم(1369)، نهج الفصاحه، حدیث 1437، انتشارات جاویدان.
5- حلی، حسن بن یوسف (1410 هـ)، الرساله السعدیه، قم، کتابخانه عمومی مرعشی نجفی.
6- حمیدالله، محمد (1377)، نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، سید محمد حسینی، تهران، سروش.
7- حمیری، عبدالملک بن هشام (1383 هـ)، سیره النبی، ج4، مصر، مکتبه محمدعلی صبیح و اولاده.
8- حنبل، احمد بن حنبل (بی تا)، مسند، بیروت، دار صادر.
9- زنجانی، شیخ موسی (1363)، مدینه البلاغه فی خطب النبی، تهران، مروی.
10- صدوق، محمدبن علی (1404هـ)، عیون اخبار الرضا، ج1، باب 31، حدیث 256، بیروت، الاعلمی للمطبوعات.
11- طباطبایی، سید محمد حسین (1364)، تفسیر المیزان، ج6، ترجمه ی سید محمدباقر موسوی همدانی، بنیاد علمی - فکری علامه طباطبایی.
12- طبرسی، فضل بن حسن (1417هـ)، اعلام الوری با علام الهدی، ج1، قم، مؤسسه ی آل البیت لاحیاء التراث.
13- کلینی، محمدبن یعقوب (1365)، الکافی، ج2، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
14- کلینی، محمدبن یعقوب (1367)، الکافی، ج 5، حدیث 1، دارالکتب الاسلامیه، آخوندی.
15- میانجی، علی احمد (1998 م)، مکاتیب الرسول، تهران، دارالحدیث الثقافیه.
16- ناظم زاده قمی، سید اصغر (1373)، جلوه های حکمت، قم، نشر الهادی.
پی نوشت
[1] جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: سنن بیهقی ج 9، ص 218، کتاب الجزیة، باب المهادنة علیا النظر للمسلمین، کامل ابن اثی، ج 2، ص 267، مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 393؛ مغازی واقدی، ج1، ص 477، سیره ابن هشام، ج 3، ص 66 و مسند احمد، ج 3، ص 243.
نظرات شما عزیزان: